بادمجان
بادمجان
مشتها که پر کردیم
بادمجان کاشتند
بم زلزله بود
که ارگ میریخت
از چشمان دختری در هرات
که بی همه چیز
سنگ سرخ میکرد
زیرِ آفتاب
تا بندری برقصد زیر پا
و کشاورز هر چه برداشت
یک مشت زلزله بود
که بادمجان شده بودند
در چشمهاش
بی همه چیزها
همیشه چیزی میکارند
که آب شود دلمان
گاهی مین به مینِ زمین
تراکتور با بچه
از زمین بلند میکنند
و توی باغچهی مادرم
زنی از بوف
کور در میآید
که پدرم را که هی میخندید
بکشد
و خنزر پنزرهای خواهرم
لای دستمالهای صورتیش
گریه کنند
چه زمین بی همه چیزی
دست و پا در آورده
از ماهی تابه فرار کنیم
که به جنوب
حمله نکنند
یا از دست نکشند آب
که ملخی مزرعه را هی جارو
و خرمشهر را دوباره آزاد
بی همه چیز
همه چیزهایی که داشتیم
از جیب لولهها کش رفته
برده سمت ویلای بالا
و چرا این شعر تمام نمیشود
زیر چشمتان بادمجان که نیست
زلزله آمده
بی همه چیز نقد که نمیشود
همیشه چیزی رو میکند
#ایوب_مردانی
مشتها که پر کردیم
بادمجان کاشتند
بم زلزله بود
که ارگ میریخت
از چشمان دختری در هرات
که بی همه چیز
سنگ سرخ میکرد
زیرِ آفتاب
تا بندری برقصد زیر پا
و کشاورز هر چه برداشت
یک مشت زلزله بود
که بادمجان شده بودند
در چشمهاش
بی همه چیزها
همیشه چیزی میکارند
که آب شود دلمان
گاهی مین به مینِ زمین
تراکتور با بچه
از زمین بلند میکنند
و توی باغچهی مادرم
زنی از بوف
کور در میآید
که پدرم را که هی میخندید
بکشد
و خنزر پنزرهای خواهرم
لای دستمالهای صورتیش
گریه کنند
چه زمین بی همه چیزی
دست و پا در آورده
از ماهی تابه فرار کنیم
که به جنوب
حمله نکنند
یا از دست نکشند آب
که ملخی مزرعه را هی جارو
و خرمشهر را دوباره آزاد
بی همه چیز
همه چیزهایی که داشتیم
از جیب لولهها کش رفته
برده سمت ویلای بالا
و چرا این شعر تمام نمیشود
زیر چشمتان بادمجان که نیست
زلزله آمده
بی همه چیز نقد که نمیشود
همیشه چیزی رو میکند
#ایوب_مردانی
۳۸۵
۰۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.