مرا ببین با آن چشمانی که یک عمر است که از دیدن دست کشیده.
مرا ببین با آن چشمانی که یک عمر است که از دیدن دست کشیده.
ببین چه بی شرمانه از روی همه عبور میکنم
با تمام بیشعوری روی خاطرات دوران کودکی ام پا میگذارم...
پاهایم که در انتظار لمسِ بدرقه چشمانت منتظر مانده را به حرکت در بیاور،بگذار با خیال راحت تر همه چیز را لِه کنند...
چشمانم دیگر نمیتوانند حرف های لب هایت را بخوانند
گوش هایم نمیشنوند صدای بادِ پیچیده در انبوه موهایت را...
جایی که من از آن می آیم موجوداتش به هیچ جا نمیروند...
#محمد_یلا
ببین چه بی شرمانه از روی همه عبور میکنم
با تمام بیشعوری روی خاطرات دوران کودکی ام پا میگذارم...
پاهایم که در انتظار لمسِ بدرقه چشمانت منتظر مانده را به حرکت در بیاور،بگذار با خیال راحت تر همه چیز را لِه کنند...
چشمانم دیگر نمیتوانند حرف های لب هایت را بخوانند
گوش هایم نمیشنوند صدای بادِ پیچیده در انبوه موهایت را...
جایی که من از آن می آیم موجوداتش به هیچ جا نمیروند...
#محمد_یلا
۷۷۹
۰۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.