آینه پرسید چرا دیر کرده است

آینه پرسید چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدمو گفتم او فقط اسیر من است ....
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است ...
گفتم امروز هوا سرد بوده است ...
شاید موعد قرار تغییر کرده است...
خندید به سادگیم ، و آینه گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است ...
گفتم از عشق من چنین سخن نگو
گفت خوابی ... سالها دیر کرده است ...
در آینه به خود نگاه میکنم .... آه
عشق تو عجیب مرا « پیر » کرده است .....
دیدگاه ها (۱)

من از مستی هراسم نیست ، از آن مستان بی مقدار می ترسم ! ز عشق...

آینه پرسید چرا دیر کرده است ؟نکند دل دیگری او را اسیر کرده ا...

ﺣﺎﺝ ﺍﻗﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﺣﺞ ﺑﻮﺩﮐﻪﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ...

. خندیدن یک نیایش است...!!!اگر بتوانی بخندی و بخندانی ،آموخت...

آیینه پرسید که چرا دیر کرده استنکند دل دیگری او را اسیر کرده...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۷۶از ماشین پیاده شد در در کنارش تهی...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۸مین جی با خود قسم خورد که راجب ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط