سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم


سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم

#سعدی
@TAK_BIT_NAB
دیدگاه ها (۱)

چراغی آورده‌ای در پیش آفتاب که: آفتاب را با این چراغ می‌بینم...

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

جزای آن که نگفتیم شُکرِ روز وصالشب فراق نخفتیم لاجَرَم زِ خی...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط