دوپارتی جدیدددد
دوپارتی جدیدددد
p2:
صدای ا.ت بعد از بستن زیپ کیف شنیده شد: خببب تموم شد آقای کیم..میتونید به ضبط برسید!
نامجون با ملاحظه از روی صندلی بلند شد و از توی آیینه به ا.ت خیره شده بود
دلتنگ لحظاتشون بود... لحظاتی که با هم داشتن..بیرون رفتناشون..خوراکی های یهویی بغل و بوسه هاشون! دلتنگ همه چی!
همونطور که دست هاش رو به هم میزد به طرف ا.ت برگشت: نمیخوای بیای بغلم؟؟ میدونی چقد محتاج این بغلم دیگه؟ قبول کن کیم ا.ت! ۴ سال کم نیست جدی!
با نوک انگشت هاش زیر چونهش رو کمی خاروند و دوباره به ا.ت خیره شد: دلم برای زمانی که متعلق به بغل من بودی تنگ شده! میشه بیای دوباره بشی کوالا بغلیِ من؟ کیم نامجون خیلی تنهاست!
@nila1529
ناخواسته به سمت ا.ت رفت و دو طرف شونه هاش رو گرفت: بیا برای هم باشیم ا.ت! من بدون تو سختمه!
قبل از اینکه کسی وارد اتاق شه خودش رو به بغل ا.ت سپرد: دلتنگتم! بیشتر از هر لحظه ایی!
دست های ا.ت نامجون رو بغل کرد: من هم دلتنگت بودم مرد ستاره اییه من!
بوسه ایی از طرف نامجون روی گودی شونه ا.ت قرار گرفت و از ا.ت دور شد: عاشقتم دختر گیلاسیِ قشنگم! دوستت دارم:)
صدای جونگ کوک از پشت در شنیده شد: اکه تایتانیک بازی هاتون تموم شد نامجون شی وقت ضبطه! اگه زحمت نمیشه بیا کار داریم!
صدای خنده ا.ت و نامجون توی تمام اتاق پیچید و همه دیوار هارو لرزوند!
البته..قلب نامجون هربار بعد از دیدن ا.ت همینطوری میلرزه!
خبخب بلوبریز..
چطور بود ؟؟؟ هرچند مثل همیشه نبود ولی حمایت کنید
p2:
صدای ا.ت بعد از بستن زیپ کیف شنیده شد: خببب تموم شد آقای کیم..میتونید به ضبط برسید!
نامجون با ملاحظه از روی صندلی بلند شد و از توی آیینه به ا.ت خیره شده بود
دلتنگ لحظاتشون بود... لحظاتی که با هم داشتن..بیرون رفتناشون..خوراکی های یهویی بغل و بوسه هاشون! دلتنگ همه چی!
همونطور که دست هاش رو به هم میزد به طرف ا.ت برگشت: نمیخوای بیای بغلم؟؟ میدونی چقد محتاج این بغلم دیگه؟ قبول کن کیم ا.ت! ۴ سال کم نیست جدی!
با نوک انگشت هاش زیر چونهش رو کمی خاروند و دوباره به ا.ت خیره شد: دلم برای زمانی که متعلق به بغل من بودی تنگ شده! میشه بیای دوباره بشی کوالا بغلیِ من؟ کیم نامجون خیلی تنهاست!
@nila1529
ناخواسته به سمت ا.ت رفت و دو طرف شونه هاش رو گرفت: بیا برای هم باشیم ا.ت! من بدون تو سختمه!
قبل از اینکه کسی وارد اتاق شه خودش رو به بغل ا.ت سپرد: دلتنگتم! بیشتر از هر لحظه ایی!
دست های ا.ت نامجون رو بغل کرد: من هم دلتنگت بودم مرد ستاره اییه من!
بوسه ایی از طرف نامجون روی گودی شونه ا.ت قرار گرفت و از ا.ت دور شد: عاشقتم دختر گیلاسیِ قشنگم! دوستت دارم:)
صدای جونگ کوک از پشت در شنیده شد: اکه تایتانیک بازی هاتون تموم شد نامجون شی وقت ضبطه! اگه زحمت نمیشه بیا کار داریم!
صدای خنده ا.ت و نامجون توی تمام اتاق پیچید و همه دیوار هارو لرزوند!
البته..قلب نامجون هربار بعد از دیدن ا.ت همینطوری میلرزه!
خبخب بلوبریز..
چطور بود ؟؟؟ هرچند مثل همیشه نبود ولی حمایت کنید
۱۵.۸k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.