برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه7
همه ساله به دستور اعلیحضرت بودجه هنگفتی در اختیار ساواک قرار میگرفت و ساواک هم برای آنکه نشان بدهد لایق دریافت این بودجه عظیم است داستانهای عجیب و غریب جاسوسی درست میکرد و طی گزارشاتی به عرض شاه میرساند.
مثلاً گزارش میکردند که در فلان شبنشینی خصوصی در برلین صدراعظم آلمان از نزدیکی بیش از حد ایران به انگلستان انتقاد کرده و گفته نمیداند چرا شاه ایران فرصتهای اقتصادی به آلمان نمیدهد!
یا متن گفتگوی رهبر حزب کارگر در جلسه خصوصی حزب را میآوردند و به شاه میدادند و متأسفانه اعلیحضرت سئوال نمیکردند که چگونه شما به این مطالب دست یافتهاید؟!
ساواک حتی یک بار مدعی شده بود که در دفتر نخستوزیر انگلستان شنود گذاشته است.
اعلیحضرت از این مطلب خوششان میآمد. اصولاً اعلیحضرت از جوانی به داستانهای پلیسی و خصوصاً داستانهای شرلوک هلمز و مایک هامر علاقه وافری داشتند و ساواک هم با اطلاع از این علاقه شاه برای ایشان داستان میساخت. آنها گاهی اوقات هم برای نشان دادن کارایی ساواک عدهای را میگرفتند و متهم به کارهایی میکردند که اصلاً صحت نداشت. مثلاً یک گروه روشنفکری را که شب شعر برگزار میکرد و هر ماه در خانه یکی از شعرا و نویسندگان (بیشتر مطبوعاتی) دوره میگذاشت و تمایلات چپی داشت گرفتند و برای آن که کار خود را مهم جلوه بدهند اعلام کردند که این گروه قصد گروگانگیری و ربودن والاحضرت ولیعهد و سایر فرزندان شاه را داشتهاند. دو نفر از اعضای این گروه بعداً اعدام شدند.
در نتیجه این گزارشات بیاساس اعلیحضرت به همه کس و همه چیز بدبین شده بودند و همه را به چشم جاسوس «سیا» و یا اینتلیجنت سرویس و یا ک – گ – ب میدیدند!
اشکال دیگر ساواک (در زمان مدیریت نصیری) این بود که با هویدا ساخته بودند و مطابق میل نخستوزیر گزارشات مثبت در مورد پیشرفتهای همه جانبه و توسعه امور مملکت به شاه میدادند و تصویری از خوشبختی و رفاه و سعادت مردم ایران را در پیش چشمان شاه میگشودند. گویی در این مملکت حتی یک ناراضی هم وجود ندارد.
متأسفانه شاه این مطلب را باور کرده بود و وقتی در جریان تأسیس حزب فراگیر رستاخیز اعلام شد که هر کس در این مملکت ناراضی است میتواند بیاید پاسپورت خود را بگیرد و برود، تنها یک نفر تقاضای خروج از مملکت را داد و شاه با توجه به این مطلب همیشه میگفت: «در این مملکت یک نفر ناراضی بود که او هم پاسپورتش را گرفت و رفت!»
همه ساله به دستور اعلیحضرت بودجه هنگفتی در اختیار ساواک قرار میگرفت و ساواک هم برای آنکه نشان بدهد لایق دریافت این بودجه عظیم است داستانهای عجیب و غریب جاسوسی درست میکرد و طی گزارشاتی به عرض شاه میرساند.
مثلاً گزارش میکردند که در فلان شبنشینی خصوصی در برلین صدراعظم آلمان از نزدیکی بیش از حد ایران به انگلستان انتقاد کرده و گفته نمیداند چرا شاه ایران فرصتهای اقتصادی به آلمان نمیدهد!
یا متن گفتگوی رهبر حزب کارگر در جلسه خصوصی حزب را میآوردند و به شاه میدادند و متأسفانه اعلیحضرت سئوال نمیکردند که چگونه شما به این مطالب دست یافتهاید؟!
ساواک حتی یک بار مدعی شده بود که در دفتر نخستوزیر انگلستان شنود گذاشته است.
اعلیحضرت از این مطلب خوششان میآمد. اصولاً اعلیحضرت از جوانی به داستانهای پلیسی و خصوصاً داستانهای شرلوک هلمز و مایک هامر علاقه وافری داشتند و ساواک هم با اطلاع از این علاقه شاه برای ایشان داستان میساخت. آنها گاهی اوقات هم برای نشان دادن کارایی ساواک عدهای را میگرفتند و متهم به کارهایی میکردند که اصلاً صحت نداشت. مثلاً یک گروه روشنفکری را که شب شعر برگزار میکرد و هر ماه در خانه یکی از شعرا و نویسندگان (بیشتر مطبوعاتی) دوره میگذاشت و تمایلات چپی داشت گرفتند و برای آن که کار خود را مهم جلوه بدهند اعلام کردند که این گروه قصد گروگانگیری و ربودن والاحضرت ولیعهد و سایر فرزندان شاه را داشتهاند. دو نفر از اعضای این گروه بعداً اعدام شدند.
در نتیجه این گزارشات بیاساس اعلیحضرت به همه کس و همه چیز بدبین شده بودند و همه را به چشم جاسوس «سیا» و یا اینتلیجنت سرویس و یا ک – گ – ب میدیدند!
اشکال دیگر ساواک (در زمان مدیریت نصیری) این بود که با هویدا ساخته بودند و مطابق میل نخستوزیر گزارشات مثبت در مورد پیشرفتهای همه جانبه و توسعه امور مملکت به شاه میدادند و تصویری از خوشبختی و رفاه و سعادت مردم ایران را در پیش چشمان شاه میگشودند. گویی در این مملکت حتی یک ناراضی هم وجود ندارد.
متأسفانه شاه این مطلب را باور کرده بود و وقتی در جریان تأسیس حزب فراگیر رستاخیز اعلام شد که هر کس در این مملکت ناراضی است میتواند بیاید پاسپورت خود را بگیرد و برود، تنها یک نفر تقاضای خروج از مملکت را داد و شاه با توجه به این مطلب همیشه میگفت: «در این مملکت یک نفر ناراضی بود که او هم پاسپورتش را گرفت و رفت!»
- ۳.۵k
- ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط