برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه8
ارتشبد نصیری (رئیس ساواک) به جای پرداختن به وظایفش به یک ماشین امضاء تبدیل شده بود و اداره ساواک با پرویز ثابتی بود.
نصیری در شمال ایران و در کیش به ساختمانسازی سرگرم بود و فعالیتهای اقتصادی میکرد. اشکال دیگر او علاقه مفرطش به ارتباطات جنسی گسترده با زنان بود و اوقات خود را به این امور میپرداخت و از وظایف کاریاش بازمیماند. باید بگویم که اصولاً انتخاب نصیری برای ریاست ساواک کار درستی نبود و نصیری قابلیتهای لازم برای کارهای امنیتی و اطلاعاتی را نداشت. او چون سالها در گارد شاهنشاهی خدمت کرده و در جریان حوادث 25 تا 28 مرداد سال 32 هم وفاداری خودش را به شاه نشان داده بود به این پست رسید و لیاقت بیشتری از خود نشان نداد.
شاه از او خوشش میآمد چون نصیری خودش را سگ اعلیحضرت مینامید. اینکه او خود را چاکر مینامید از روی احترام بود و «چاکر» در فرهنگ فارسی از گذشتههای دور وجود داشته و برای عرض احترام و ارادت به کار میرفته و اکنون هم به کار میرود. اصولاً لفظ «چاکر» یک اصطلاح درباری بوده است. اما اینکه یک نفر خود را سگ بنامد برای ما قابل قبول نبود.
من در طول زندگیم دو نفر را به کلی فاقد کارآکتر دیدهام. اولی همین ارتشبد نصیری بود که خود را سگ شاهنشاه مینامید و دومی دکتر اقبال بود که میگفت غلام خانهزاد شاهنشاه است.
جالب اینکه چندین بار میان اسدالله علم و دکتر اقبال بر سر به کار بردن این اصطلاح دعوا و درگیری شده بود و اقبال میگفت او اصطلاح «غلام خانهزاد» را ابداع کرده و علم مدعی بود که قبل از وی پدرش هم غلام خانهزاد اعلیحضرت رضاشاه و محمدرضاشاه بوده است!
شاه دچار توهم بود و این توهم را همین اطرافیان خائن و چاپلوس و متملق و دروغگو به ذهن او انداخته بودند.
حتی در آمریکا هم مخالفان سیاسی وجود دارند حتی در انگلستان هم زندانیان سیاسی وجود دارند. چطور شاه باورش شده بود که در ایران فقط یک ناراضی وجود داشته و او هم از کشور خارج شده است. هنوز برای من مبهم است
ارتشبد نصیری (رئیس ساواک) به جای پرداختن به وظایفش به یک ماشین امضاء تبدیل شده بود و اداره ساواک با پرویز ثابتی بود.
نصیری در شمال ایران و در کیش به ساختمانسازی سرگرم بود و فعالیتهای اقتصادی میکرد. اشکال دیگر او علاقه مفرطش به ارتباطات جنسی گسترده با زنان بود و اوقات خود را به این امور میپرداخت و از وظایف کاریاش بازمیماند. باید بگویم که اصولاً انتخاب نصیری برای ریاست ساواک کار درستی نبود و نصیری قابلیتهای لازم برای کارهای امنیتی و اطلاعاتی را نداشت. او چون سالها در گارد شاهنشاهی خدمت کرده و در جریان حوادث 25 تا 28 مرداد سال 32 هم وفاداری خودش را به شاه نشان داده بود به این پست رسید و لیاقت بیشتری از خود نشان نداد.
شاه از او خوشش میآمد چون نصیری خودش را سگ اعلیحضرت مینامید. اینکه او خود را چاکر مینامید از روی احترام بود و «چاکر» در فرهنگ فارسی از گذشتههای دور وجود داشته و برای عرض احترام و ارادت به کار میرفته و اکنون هم به کار میرود. اصولاً لفظ «چاکر» یک اصطلاح درباری بوده است. اما اینکه یک نفر خود را سگ بنامد برای ما قابل قبول نبود.
من در طول زندگیم دو نفر را به کلی فاقد کارآکتر دیدهام. اولی همین ارتشبد نصیری بود که خود را سگ شاهنشاه مینامید و دومی دکتر اقبال بود که میگفت غلام خانهزاد شاهنشاه است.
جالب اینکه چندین بار میان اسدالله علم و دکتر اقبال بر سر به کار بردن این اصطلاح دعوا و درگیری شده بود و اقبال میگفت او اصطلاح «غلام خانهزاد» را ابداع کرده و علم مدعی بود که قبل از وی پدرش هم غلام خانهزاد اعلیحضرت رضاشاه و محمدرضاشاه بوده است!
شاه دچار توهم بود و این توهم را همین اطرافیان خائن و چاپلوس و متملق و دروغگو به ذهن او انداخته بودند.
حتی در آمریکا هم مخالفان سیاسی وجود دارند حتی در انگلستان هم زندانیان سیاسی وجود دارند. چطور شاه باورش شده بود که در ایران فقط یک ناراضی وجود داشته و او هم از کشور خارج شده است. هنوز برای من مبهم است
- ۲.۸k
- ۳۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط