مافیای سرد
پارت 24
فصل اول
ویو در دادگاه ...
ات ویو
جلسه دادگاه داشت شروع میشد که یهو کوک اومد ( پَ نه پَ انتظار داشتی نیاد این چه حرفیه آخه ننه 😑 ) سه کیونگ هم همراهش بود .... ا..اون کیه .... یه دختره دستش رو روی بازوی کوک گرفته بود و خودشو به کوک می مالید ..... هه باورم نمیشه .... بغض سنگینی تو گلوم بود ... از اولم باید به اینجا فکر میکردم .... قبل از اینکه با کوک ازدواج کنم اصلا فکر کنم تا الان فقط داشته منو بازی میداده 😭
کوک ویو
تمام مدت دادگاه ات داشت بهمون نگاه میکرد کلا معلوم بود که میخواد گریه کنه .... هه به من که خیانت کنن همین میشه 😏
ات ویو
تمام مدت داشتم بهشون نگاه میکردم هر لحظه نزدیک بود که گریه کنم اصلا نمیشه میدم که قاضی چی میگفت وکیلم چی میگفت وکیل کوک چی میگفت انگار دنیا گذاشتن رو دور تند ... کوک و اون دختر داشتن عاشقانه همدیگرو نگاه میکردن ... انگار تمام مدت منتظر
همین لحضه بودن
وقتی من کسیو ندارم اینطوری نگام کنه ...
چرا زندم؟!
( ببخشید افتادم وسط من اینو همین طوی الکی دارم مینویسم اگه بد شده به بزرگی خودتون ببخشید😅 )
کوک ویو
قاضی : و حضانت بچه به شین ات میرسه !!! تق تق تق ( مثلا صدای چکشش )
چ...چییییییییییی ...
همه رفتن بیرون وکیل ات رفت پیشش اون هنوز داشت بهمون نگاه میکرد وقتی وکیل تکونش داد ار خیره شدن بهمون دست ور داشت و رو به وکیلش با خوشحالی حرف می زد
لیا : چی امکان نداره من اجازه نمیدم بره پیش ات .... هرزه ! ( تیکه آخرش رو آروم گفت )
سه کیونگ : بابا بیا بریم پیش مامانی ( گریه )
ات ویو
داشتم یا وکیل حرف میزدم که صدای گریه ای رو شنیدم دیدم سه کیونگ داره گریه میکنه
سه کیونگ خوشگل مامان گریه نکن
رفتم و بغلش کردم که ...
ادامه دارد ....
بچه ها من اینو تو خواب و بیداری نوشتم ببخشید اگه بد شد 😅
فصل اول
ویو در دادگاه ...
ات ویو
جلسه دادگاه داشت شروع میشد که یهو کوک اومد ( پَ نه پَ انتظار داشتی نیاد این چه حرفیه آخه ننه 😑 ) سه کیونگ هم همراهش بود .... ا..اون کیه .... یه دختره دستش رو روی بازوی کوک گرفته بود و خودشو به کوک می مالید ..... هه باورم نمیشه .... بغض سنگینی تو گلوم بود ... از اولم باید به اینجا فکر میکردم .... قبل از اینکه با کوک ازدواج کنم اصلا فکر کنم تا الان فقط داشته منو بازی میداده 😭
کوک ویو
تمام مدت دادگاه ات داشت بهمون نگاه میکرد کلا معلوم بود که میخواد گریه کنه .... هه به من که خیانت کنن همین میشه 😏
ات ویو
تمام مدت داشتم بهشون نگاه میکردم هر لحظه نزدیک بود که گریه کنم اصلا نمیشه میدم که قاضی چی میگفت وکیلم چی میگفت وکیل کوک چی میگفت انگار دنیا گذاشتن رو دور تند ... کوک و اون دختر داشتن عاشقانه همدیگرو نگاه میکردن ... انگار تمام مدت منتظر
همین لحضه بودن
وقتی من کسیو ندارم اینطوری نگام کنه ...
چرا زندم؟!
( ببخشید افتادم وسط من اینو همین طوی الکی دارم مینویسم اگه بد شده به بزرگی خودتون ببخشید😅 )
کوک ویو
قاضی : و حضانت بچه به شین ات میرسه !!! تق تق تق ( مثلا صدای چکشش )
چ...چییییییییییی ...
همه رفتن بیرون وکیل ات رفت پیشش اون هنوز داشت بهمون نگاه میکرد وقتی وکیل تکونش داد ار خیره شدن بهمون دست ور داشت و رو به وکیلش با خوشحالی حرف می زد
لیا : چی امکان نداره من اجازه نمیدم بره پیش ات .... هرزه ! ( تیکه آخرش رو آروم گفت )
سه کیونگ : بابا بیا بریم پیش مامانی ( گریه )
ات ویو
داشتم یا وکیل حرف میزدم که صدای گریه ای رو شنیدم دیدم سه کیونگ داره گریه میکنه
سه کیونگ خوشگل مامان گریه نکن
رفتم و بغلش کردم که ...
ادامه دارد ....
بچه ها من اینو تو خواب و بیداری نوشتم ببخشید اگه بد شد 😅
- ۱۰.۹k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط