من مرگ خویشتن را رازی کردم واو را محرم رازی .وبا او .از مرگ سخن گفتم . وبا پیچک که بهار خواب هر خانه را استادانه تجیری کرده بود وبا عطش که چهره ی هر ابشار کوچک از ان ارایه یی دیگر گونه داشت از مرگ من سخن گفتم .