اینکه دلم گرفته است

اینکه دلم گرفته است
و تمام درد و دل هایم را در سینه ام دفن میکنم
بخاطر این نیست که کسی را ندارم که سفره دلم را برایش باز کنم....
من دیگر از این جماعت بی معرفت خسته شده ام
از این جماعتی که
درد و دل هایت را میشنوند
و همان درد و دل ها را مثل پتک
بر سرت میکوبند و طعنه میزنند...
همان جماعتی که کنار تو
نقش یک آدم یک دلسوز و هم درد را بازی میکنند ولی دور از تو درد و دل هایت سوژه خنده هایشان میشود...
پس چاله ای در سینه ام حفر میکنم
و تمام درد های دلم را درون آن میریزم
ولی با این جماعت هیچوقت دیگر درد و دل نمیکنم....
دیدگاه ها (۶)

گمت کرده ام همین نزدیکی ها یا شاید میان این همه روزمره گی پی...

تابه حال برای دلت مادری کرده ای؟در آغوشش بگیری و دست نوازشی ...

سنگ ها را نمی دانم.اما گنجشک ها مفت نیستند!قلبشان می تپد.نگو...

یک وقت هایی هست دلت میخواهد با صدای بلند قربان صدقه ی چشم ها...

"رقابت مرگبار در بهشت"هواسنگین بود،جنگل اسرارآمیز باهرقدم ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط