دیشب یه پشه منوگزید. افتادم دنبالش گوشه اتاق خفتش کردم.تا اومدم بکشمش مظلومانه خیره شد و بهم گفت: باباااا...دیدم راست میگه؛ خون من تو رگهاش بود. بغلش کردم تا صبح دو نفری گریه کردیم...