.
.
دگر از درد
تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم،شربت دیدار میباید
ز جام عشق او
مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی
نماندست،ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بارها
ورزیدم عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
دگر از درد
تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم،شربت دیدار میباید
ز جام عشق او
مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی
نماندست،ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بارها
ورزیدم عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
۴.۰k
۰۵ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.