همه رسیدن به قصر ولی وانگ ییبو هنوز نیومده بود و لی هن با

همه رسیدن به قصر ولی وانگ ییبو هنوز نیومده بود و لی هن با کجاوه وانگ ییبو اومده بود ژان وقتی دید لی هن با کجاوه وانگ ییبو اومده فکرد وانگ ییبو عه

ژان..برای همین انقد پرو بی ادب بود

لی هن وقتی ژان دید فهمید شاهدخت مالی شانه

لی هن..به عنوان یک شاهدخت خیلی بی نزاکته

دینگ یوشی جوری به ژان لیژان نگا میکرد که انگار دشمن های خونیش استن البته برای انتقام فکرایه زیادی تو سرش بود

چن ژه یوان تا که از کجاوه اومد بیرون سری یه نگاهی تو اینه کرد گفت

چن ژه یوان..خدارو شکر موهام خراب نشوده میکاپم کاملا باب دلمه

بعد همه یه نگاهی بهش کردنو باخودشون گفتن به عنوان پسر خیلی به سرو وزش رسیده

بعد لئوولی و عنوان شاهزاده نیانگما اومد و به همه خوشامد گویی کرد

همه داشتن خودشونو معرفی میکردن که لی هن گفت یه لهزه صب کنید هنوز یکی نیومده

بعد ییبو اومد گفت

ییبو..کی جرئت کرده به دون حضور من خوشامد گویی راه بندازه

لئوولی میخواست که جواب شو بده ولی بخاطر اینده قبیلش هیچی نگفت

ژان.. خودت دیر اومدی به ماچه

بعد همه به ژان خیره شودن که چطور جرئت کرده همچین حرفی به ییبو بزنه

ییبو..توکی باشی؟

ژان..همونی که نمیشناسی

ییبو.. من ار احمقیو نمیشناسم
دیدگاه ها (۷)

ژان.. همونی که نمیشناسیییبو .. من ار احمقیو نمیشناسم ژان.. ح...

در حین حال که همه داشتن اماده کلاس ها میشودن لئوولی رفت دیدن...

و بلخره صبح شود و همه رفتن به قصر

دینگ یوشی شاهزاده لاویان سروصدا راه انداخته بود میگفتدینگ یو...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط