ژان همونی که نمیشناسی

ژان.. همونی که نمیشناسی
ییبو .. من ار احمقیو نمیشناسم

ژان.. حالا فهمیدم اخلاقه گنده محافظت بکی رفته معلوم شود همه ادم های اواندل بی تربیتوبی نزاکت هستن واقعا جاتاسف داره

بعد لی هن ژانو معرفی کرد به وانگ ییبو و وانگ ییبو گفت

ییبو..فکر میکردم ادم مهمی هستی که به خودت جرئت دادی که جواب منوبدی نگو که یه شاهدخت بدبخت ازمالی شان هستی

لیژان.. اسم قلمرو مارو نگیر وگرنه برات بد میشه

ییبو..من با دخترا در نمیوفتم چون اخرین دختریکه جرئت کرد بامن دربیوفته غذای سگا شود اما باشوما کاری ندارم برین اشپزیتونو بکنین

ژان میخواست جواب ییبورو بده که وانگ گفت

وانگ .. بهتره باوانگ ییبو در نیوفتین مگرنه نه برای خودمون بلکه برای کله مالی شان بد میشه

بعد لیژان ژان ادامه ندادن

ییبو .. بگزریم میخواستم بگم که بخاطره اینکه به کلاس های کوچیکه نیانگما اومدم فکر بخود به سره کسی نزنه که نیانگما قبیله قدرت مندی است مثله اواندل هرچند که اصلادرحده مقایسه با اواندل نیست بخاطره اینکه من اومدم اینجا میخوام یک معلم ای که به ما اموزش میده خودم از معلم های اواندل انتخاب کنم
دیدگاه ها (۴)

در حین حال که همه داشتن اماده کلاس ها میشودن لئوولی رفت دیدن...

همگی روزه بعد به کلاس های معلم چنگ شان معلم کنترل شرارت حضور...

همه رسیدن به قصر ولی وانگ ییبو هنوز نیومده بود و لی هن با کج...

و بلخره صبح شود و همه رفتن به قصر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط