دینگ یوشی شاهزاده لاویان سروصدا راه انداخته بود میگفت

دینگ یوشی شاهزاده لاویان سروصدا راه انداخته بود میگفت

دینگ یوشی..من شاهزاده لاویان بیام با یه مشت غریبه تومسافر خانه اقامت کنم

ساحب مسافر خانه .. متاسفم اما دستور پادشاه

دینگ یوشی.. هرچقد پول میخاهی بهت میدم اما بقیه رو بیرون کن

ژان. مگه ادم های عادی تورو میخورن

دینگ یوشی .. اره من شاهزاده لاویان استم نمیتونم ادما های عادی مثله تورو تحمل کنم

ژان.. تو انقد احمقی که فرقه ادم های عادی و اشراف زادرو نمیتونی تشخیص بدی

لیژان .. ژان مراقبه حرف زدنت باش


دینگ یوشی ..شما کی باشی

لیژان .. من شاهدخت ارشده مالی شان استم اینم ژان شاهدخت دوم و اینم وانگ ولیعهده مالی شان

دینگ یوشی.. اما بازم در حده من نیستید😏

لیژان.. مراقب حرف زدنت باش من مثله ادم های سستی که براشون قلدری میکنی نیستم

دینگ یوشی .. تو برام با دخترایه گدای خیابونی فرقی نمیکنی

ژان یک قدم اومد جلو دینگ یوشی حول داد که باحس شود دینگ یوشی چند قدم بره عقب

ژان.. تو دومین نفر پرو هستی که امروز دیدم

دینگ یوشی شمشیرشو دراورد و میخواست به ژان حمله کنه که وانگ اومد جلوشو گفت

وانگ ..تو که نمیخاهی دعوا بزرگی راه بیوفته
دینگ یوشی باعصبانیت تمام رو به لیژان ژان گفت

دینگ یوشی..حساب شما دوتارو بعدن میرسم بعد رفت به اتاقش..
دیدگاه ها (۷)

و بلخره صبح شود و همه رفتن به قصر

همه رسیدن به قصر ولی وانگ ییبو هنوز نیومده بود و لی هن با کج...

ژان و لیژان داشتن میگشتن که یهو چاقوی نظره ژان جلو کرد که رف...

پادشاه نیانگما برا کلاس های نیانگما به همه جا نامه فرستاد و ...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p88 ژان و دلربا مخفیانه باز از زندان فرار کردن و میخاستن بر...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط