black flower(p,129)
black flower(p,129)
لوهان گفت و بازم به سهون که با چاپستیکاش اون رشته های خوشمزه رو بهم می زد نگاه کرد.
سهون با چاپستیکاش یکم از جاجانگمیونش رو برداشت و هورت کشید.
لوهان آب دهنش رو قورت داد و همزمان با سهون که زبونش رو روی لبای سسیش میکشید روی لبش کشید.
لوهان: لعنتی....
به نظر خوشمزه می اومد.🧠
سهون سرش رو بلند کرد و نگاه لوهان رو روی ظرف غذا شکار کرد.
سهون: عزیزم می خوای؟
لوهان: نه سهونا خودت بخور....
لوهان گفت سهون چشماش رو چرخوند و یکم از غذاش رو جلوی دهن پر از آب امگای باردارش گرفت.
لوهان لبخند کوچیکی زد دهنش رو باز کرد اما همین که اینکه بوی ادویه ها و سیرش به بینیش خورد شکمش بازم زیر و رو شد.
و با سرعت خودش رو به حموم رسوند روی زانوهاش نشست و هر چیزی که توی معده ش بود رو بالا آورد.
سهون با نگرانی کنارش ایستاد.
یهون: حالت خوبه لوهان؟
لوهان دستش رو تکون داد.
چیزی دیگه ای نمونده بود اما چند بار دیگه پشت سر هم عوق زد.
ناله ای کرد و دهنش رو شست و به کمک آلفاش از اونجا بیرون اومد.
سهون روی کاناپه درازش کرد و فضای خالی کنارش رو آشغال کرد.
یهون موهای روشن لوهان رو نوازش کرد و رایحه ی لوهان که به خاطر بارداری تغییر کرده بود رو با یه نفس عمیق وارد ریه هاش کرد.
لوهان با چشمای بستش دست سهون رو توی دستاش گرفت.
لوهان: بارداری خیلی بده.....
با صدای ضعیفی گفت و سهون با ناراحتی نفسش رو به بیرون فوت کرد.
لوهان گفت و بازم به سهون که با چاپستیکاش اون رشته های خوشمزه رو بهم می زد نگاه کرد.
سهون با چاپستیکاش یکم از جاجانگمیونش رو برداشت و هورت کشید.
لوهان آب دهنش رو قورت داد و همزمان با سهون که زبونش رو روی لبای سسیش میکشید روی لبش کشید.
لوهان: لعنتی....
به نظر خوشمزه می اومد.🧠
سهون سرش رو بلند کرد و نگاه لوهان رو روی ظرف غذا شکار کرد.
سهون: عزیزم می خوای؟
لوهان: نه سهونا خودت بخور....
لوهان گفت سهون چشماش رو چرخوند و یکم از غذاش رو جلوی دهن پر از آب امگای باردارش گرفت.
لوهان لبخند کوچیکی زد دهنش رو باز کرد اما همین که اینکه بوی ادویه ها و سیرش به بینیش خورد شکمش بازم زیر و رو شد.
و با سرعت خودش رو به حموم رسوند روی زانوهاش نشست و هر چیزی که توی معده ش بود رو بالا آورد.
سهون با نگرانی کنارش ایستاد.
یهون: حالت خوبه لوهان؟
لوهان دستش رو تکون داد.
چیزی دیگه ای نمونده بود اما چند بار دیگه پشت سر هم عوق زد.
ناله ای کرد و دهنش رو شست و به کمک آلفاش از اونجا بیرون اومد.
سهون روی کاناپه درازش کرد و فضای خالی کنارش رو آشغال کرد.
یهون موهای روشن لوهان رو نوازش کرد و رایحه ی لوهان که به خاطر بارداری تغییر کرده بود رو با یه نفس عمیق وارد ریه هاش کرد.
لوهان با چشمای بستش دست سهون رو توی دستاش گرفت.
لوهان: بارداری خیلی بده.....
با صدای ضعیفی گفت و سهون با ناراحتی نفسش رو به بیرون فوت کرد.
- ۶.۳k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط