راستش را بخواهی آمدم


راستش را بخواهی، آمدم!
هر شب، نه یک بار، نه دو بار
به تعدادِ تمام شب هایِ بعد از نبودنت!
آمدم...
و هر بار این شک به جانم می افتاد
نیستی یا خودت را به نبودن زده‌ای؟!
اما اینبار صبح که چشم باز کردی،
پشتِ دربِ خیالَت را بخوان...
برایت تا بی نهایت نوشته‌ام...
جانم، آمدم، به اندازه‌یِ
تمامِ دقایقی که داشتَمَت..
نبودی اما!
maryam
دیدگاه ها (۲)

ای بی خبر از محنت روز افزونمدانم که ندانی از جدایی چونمباز آ...

آدم که دیوار نیست...که هر روزش ...با جای خالی کسی پر شود ......

گل شوی در باغ عشقم باغبانت می شوم در کویر داغ و سوزان سایبان...

تا به دشتِ دامنت باران ببارم بیشترسر به روی شانه‌هایت می‌گذا...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط