تا به دشت دامنت باران ببارم بیشتر

تا به دشتِ دامنت باران ببارم بیشتر
سر به روی شانه‌هایت می‌گذارم بیشتر

هیچ کس مانند من از فصلها لذّت نبرد
در تمامِ سال خود، ابر بهارم بیشتر

جاری است از چشمهایم سیل بنیان بَر کنی
تا که ویرانگر نباشم، در گذارم بیشتر

عشق یعنی مرگ و مرگم ارمغان زندگی‌ست
زندگیِ مرگ یعنی در مزارم بیشتر

زیر بار زندگی، یکرنگی‌ام از دست رفت
چهره زرد زعفران، از دل انارم بیشتر

سینه‌ام آتشفشان دردهای گفتنی‌ست
گرچه فانوسم به خاموشی دچارم بیشتر

#حسین_رمضانپور
دیدگاه ها (۴)

گل شوی در باغ عشقم باغبانت می شوم در کویر داغ و سوزان سایبان...

‌راستش را بخواهی، آمدم!هر شب، نه یک بار، نه دو باربه تعدادِ ...

دلم گرفته برایت...یکم به این سه کلمه فکر کنین...اینکه آدم د...

طوبا خانم که فوت کرد همه گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط