گفتی خوب فکرهایت را کرده ای

گفتی خوب فکرهایت را کرده ای،
گفتی رفتنت به نفع هر دوی ما است،
گفتی ادامه دادن عین دیوانگی است،
و ندانستی آن کس که وقتی، از لب های خندان تو می‌شنید: "تو دیییییووووونه ای به خدا" تا همیشه دیوانه خواهد ماند؛
فقط شکل دیوانگی کردنش فرق می‌کند.
وقتی بودی ساعت چهار صبح زنگ می‌زد تا صدای خواب آلودت را ضبط کند و فردا وقتی سرِ کلاس هستی برایت بفرستد. و تو در جوابش پیام بدهی ددددیییییوووووننننهههههه.

حالا که نیستی ساعت چهار صبح همان صدای ضبط شده را برای خودش پخش می‌کند و زار زار اشک می‌ریزد.

نه! خودت را گول نزن. تو دیوانگی ام را درمان نکردی، فقط آن را از شاد ترین حالت ممکن، به غمی تلخ تغییر دادی.
دیدگاه ها (۱۰)

قرار نبود هر شب یکی پشت پنجره اشک هایش را پاک کند و به انداز...

خب خب خب بلااخره نوزده سالگی هم باتماااام سختیاش و خوشیاشو ه...

جمعهدومین فرزنداز یک خانواده ی پنج نفره استنه آن ذوقِ اول را...

چای یا قهوه...؟!فرقی نمی کند...کافه چی نمیداند،تنها که باشی....

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۹ از آخرین باری که با او دعوا کرده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط