برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود
برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود
روزی دلتنگم میشد
اما با آن همه نگرانیها
تنهایم گذاشت تنهای تنها
ومن باتمام احساسم ، باتمام عشقم درخود شکستم
ولی حتی کسی صدای شکستنم رانشینید
درخودم شکستم
امشب میخواهم بنویسم
با خون در رگ هایم بنویسم
از تمام شب های تنهاییم می نویسم
ازتمام شب هایی بیهوده در انتظار
ازشبهایی که انتظار دستهایی را میکشیدم
که بی منت اشکهایم را پاک کند
مینویسم تا همه بدانند
شب هایی راکه با هق هق گریه هایم گذشت
می نویسم تا بدانند حتی
کسی نپرسید ازدل من
ازسکوت من
همش سکوت بودو تنهایی و درد
می نویسم برای خودم
برای تنهایی دل خودم??
روزی دلتنگم میشد
اما با آن همه نگرانیها
تنهایم گذاشت تنهای تنها
ومن باتمام احساسم ، باتمام عشقم درخود شکستم
ولی حتی کسی صدای شکستنم رانشینید
درخودم شکستم
امشب میخواهم بنویسم
با خون در رگ هایم بنویسم
از تمام شب های تنهاییم می نویسم
ازتمام شب هایی بیهوده در انتظار
ازشبهایی که انتظار دستهایی را میکشیدم
که بی منت اشکهایم را پاک کند
مینویسم تا همه بدانند
شب هایی راکه با هق هق گریه هایم گذشت
می نویسم تا بدانند حتی
کسی نپرسید ازدل من
ازسکوت من
همش سکوت بودو تنهایی و درد
می نویسم برای خودم
برای تنهایی دل خودم??
۱.۳k
۱۰ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.