تولد یک شیطان
پارت 13
9پگی ! من ازت نظر خواستم ؟؟
سوهون از اونور یه خنده از سر تمسخر کرد
مارسل زیر چشمی نگاش کرد و با صدای تقریبا بلند گفت
9نخند
بعدش پسره دیگه ساکت شد
مارسا دوباره نگاه شو بهم برگردوند
نمیدونم چرا چلی زل زدن تو چشاش حس غرق شدن تویه اقیانوس عسل رو میداد :)
چشاش واقعا خوشگل بود
سرشو یکم کج کرد و همونجوری که دستاش تو جیبش بود گفت
9هوم؟
-خببب ولی من حقیقتو گفتم
برایان که بین اون سه تا از همه بی اعصاب تر بود گفت (علامت برایان B)
Bخفه شو دیگه دختره الاغ مگه نمیبینی میگه حرف نزن
مارسل همونجور که به سوهون نگا کرد به برایانم نگا کرد و گفت
9وارد بحثی نشو که بهت هیچ ربطی نداره
Bآخه حرف مفت میزنه اعصاب آدم خورد میشه
9بهت گفتم خفه شو
بعد دوباره بهم نگا کرد
در طول تمام مدتی که با سوهون یا برایان حرف زد چشام فقط به چشمای مارسل نگا میکرد
شاید افسون شده بودم یا هرچیزی ولی چشاش واقعا خوشگل بود
اینجا بود که تصمیم گرفتم با مارسل دوست شم چون وایب خوبی بهم میداد و شبیه آهنگام خوشگل بود
9پگی قانون و منطق بقیه چیزا بکنار قانون و منطقی که من به کار میبرم به کنار از تو هم خاهش میکنم وارد بحث خطرناک من نشو
بعد رفت سمت اون پسرا و یهو با یه لبخند شیطانی و باز جوری که چشاش داشت از حدقه میزد بیرون به پسرا کلی مشت و لگد زد به نظر میومد از اینکار خوشش میاد و اونقدر زد که پسرا غرق در خون بودن
راشا کنار من وایستاده بود
اون خنثی ترین عضو گروه مارسل بود
آروم تو گوشش گفتم
-چرا از این کار خوشش میاد؟
اونم جواب داد (علامت راشاR)
Rاون هم سادیسم هم مازوخیسم بخاطر همین از آزار دادن بقیه لذت میبره
حرفی نگفتم و دست به سینه به مشت و لگد های مارسل نگا کردم
بعدش گری رفت و کشیدش کنار
7بسه داغون شدن
مارسل وقتی حالت بدنش صاف شد بلوغ گشادش که تمام مدت به سمت جاذبه زمین یعنی پایین بود برگشت و به سمت بدنش رفت
بولیزش مشکی بود و پوستش سفید سفید
گردن سفیدش از بولیز مشکی شبیه ترکیب بستی شکلاتی و وانیلی بود
موهای نیمه فرش رو با دست داد عقب و این باعث شد پیشونیش رو ببینم
ترکیب پیشونی سفیدش به چشمای خمارش قیافه اونو از کیوتی در میآورد و به یه چیز دیگه تبدیل میکرد (تو زبون خودمون یعنی همون جیگر طلا🤣)
بعدش جلو راه افتاد و همونجور که به سمت در میرفت گفت
9پگی بیا
دنبالشون راه افتادم و از اتاق رقص خارج شدیم و رفتیم سمت کلاسا
زنگ خیلی وقت بود خورده بود و همه تو کلاس بودن حتی استادا
تاثیر این اتفاقا باعث شد درد برعکس بودن پد رو فراموش کنم
ادامه دارد....
9پگی ! من ازت نظر خواستم ؟؟
سوهون از اونور یه خنده از سر تمسخر کرد
مارسل زیر چشمی نگاش کرد و با صدای تقریبا بلند گفت
9نخند
بعدش پسره دیگه ساکت شد
مارسا دوباره نگاه شو بهم برگردوند
نمیدونم چرا چلی زل زدن تو چشاش حس غرق شدن تویه اقیانوس عسل رو میداد :)
چشاش واقعا خوشگل بود
سرشو یکم کج کرد و همونجوری که دستاش تو جیبش بود گفت
9هوم؟
-خببب ولی من حقیقتو گفتم
برایان که بین اون سه تا از همه بی اعصاب تر بود گفت (علامت برایان B)
Bخفه شو دیگه دختره الاغ مگه نمیبینی میگه حرف نزن
مارسل همونجور که به سوهون نگا کرد به برایانم نگا کرد و گفت
9وارد بحثی نشو که بهت هیچ ربطی نداره
Bآخه حرف مفت میزنه اعصاب آدم خورد میشه
9بهت گفتم خفه شو
بعد دوباره بهم نگا کرد
در طول تمام مدتی که با سوهون یا برایان حرف زد چشام فقط به چشمای مارسل نگا میکرد
شاید افسون شده بودم یا هرچیزی ولی چشاش واقعا خوشگل بود
اینجا بود که تصمیم گرفتم با مارسل دوست شم چون وایب خوبی بهم میداد و شبیه آهنگام خوشگل بود
9پگی قانون و منطق بقیه چیزا بکنار قانون و منطقی که من به کار میبرم به کنار از تو هم خاهش میکنم وارد بحث خطرناک من نشو
بعد رفت سمت اون پسرا و یهو با یه لبخند شیطانی و باز جوری که چشاش داشت از حدقه میزد بیرون به پسرا کلی مشت و لگد زد به نظر میومد از اینکار خوشش میاد و اونقدر زد که پسرا غرق در خون بودن
راشا کنار من وایستاده بود
اون خنثی ترین عضو گروه مارسل بود
آروم تو گوشش گفتم
-چرا از این کار خوشش میاد؟
اونم جواب داد (علامت راشاR)
Rاون هم سادیسم هم مازوخیسم بخاطر همین از آزار دادن بقیه لذت میبره
حرفی نگفتم و دست به سینه به مشت و لگد های مارسل نگا کردم
بعدش گری رفت و کشیدش کنار
7بسه داغون شدن
مارسل وقتی حالت بدنش صاف شد بلوغ گشادش که تمام مدت به سمت جاذبه زمین یعنی پایین بود برگشت و به سمت بدنش رفت
بولیزش مشکی بود و پوستش سفید سفید
گردن سفیدش از بولیز مشکی شبیه ترکیب بستی شکلاتی و وانیلی بود
موهای نیمه فرش رو با دست داد عقب و این باعث شد پیشونیش رو ببینم
ترکیب پیشونی سفیدش به چشمای خمارش قیافه اونو از کیوتی در میآورد و به یه چیز دیگه تبدیل میکرد (تو زبون خودمون یعنی همون جیگر طلا🤣)
بعدش جلو راه افتاد و همونجور که به سمت در میرفت گفت
9پگی بیا
دنبالشون راه افتادم و از اتاق رقص خارج شدیم و رفتیم سمت کلاسا
زنگ خیلی وقت بود خورده بود و همه تو کلاس بودن حتی استادا
تاثیر این اتفاقا باعث شد درد برعکس بودن پد رو فراموش کنم
ادامه دارد....
۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.