تولد یکی شیطان
پارت 12
نمیدونستی که قراره مارسل بفهمه بخاطر همین گوهایه بزرگتر از دهنت خوردی؟
8خب ببخشید میدونم اشتباه کردیم خب شما هم ببخشید
همه ما کپ کرده بودیم
نمیدونستیم چخبره
بعد به جمعیت نگاه کردم دیدم برا بیشترشون عادیه و فقط برای من عجیبه این ماجرا
مارسل بدنشو سمت من چرخوند ولی سرش همچنان سمت اون پسره بود و دست به سینه وایستاده بود و با نگاه های ترسناک و سرد نگاش میکرد
مطمئن بودم تین نگاه و یجا دیده بودم
بعدش براش چشم غره رفت و سرشو چرخوند سمت من با نگاه های عادی اما سردی یه دور از سر تا پا نگامم کرد بعد گوشه لبشو داد بالا و همونجور که به شونم نگاه میکرد پشتشو کرد به ما و روش به طرف جمعیت بود
9خببب بیاید بریم یجای دیگع حرف بزنیم
8ولی ما فک کردیم تموم شده
سگ ترسناک مارسل گفت (علامتش7)
7اتفاقا تازه شروع شده مخصوصا برای تو (اشاره به سوهون)
بعدش مارسل راه افتاد منم منتظر موندم اون پسرا راه بیوفتن اونام با نگاهی که انگار قصد قتلمو داشتن پشت مارسل رفتن منم پشت اونا رفتم و آخرش هم گری اومد (اون سه نفر که گفته بودم اسماشون برایان Berian ، گری gery ، راشا rasha ، برایان بزرگترینه البته از لحاظ ماه گری وسطیه راشا کوچیک ترینه و همشون سال دومین و در واقع همون سگ های ترسناک مارسلن🤣)
وقتی از پیش گری رد میشدم با استرس نگاش کردم ولی اون چشاشو خیلی آروم و بی حس و بست و سریع باز کرد و انگار داشت بهم با کد یچیزی میگفت
دقیق نفهمیدم چی گفت ولی خب حس آرامش داد
قطار وار از سالن رد شدیم و رفتیم سمت سالن باله
اکثرا خالیه و کسی اینجا نمیاد
مارسل جلوتر رفت و خودشو پرت کرد رو صندلی و پاهاشو انداخت رو هم (لم داده بود)
9خب
8خب ما که همه چیو گفتیم چیکارمون داری
مارسل از جاش پا شد و اومد سمت پسرا و جلوشون دست به سینه وایستاد
قدش از اونا یکم کوتاه بود و باعث شد خندم بگیره ولی خودمو به زور کنترل کردم
با چشای سرد و بی حس و با صدای اروم و ریلکس گفت
9من که ازت توضیحی نخواستم من شمارو آوردم اینجا تا یه کاری بکنم باهاتون که بفهمید سر چیزای بیخود دعوا نمیکنن
از اونجایی که رکم و ترسی از چیزی ندارم برگشتم گفتم
-چرا روش تربیت کردنت خشنه؟
سرشو چرخوند سمتم و باهمون نگاه سرد گفت
-چون بار دومه که این اتفاقو تکرار کردن و تو هم اینجا میمونی و درد کشیدنشون رو میبینی تا درسی بشه که خودتم همچین کاری نکنی
-ولی مارسل اینجوری تو هم داری سر یچیز بیخود دعوا میکنی
همون لحظه در باز شد و برایان و راشا هم اومدن داخل
بعد حرف من مارسل ابرو داد بالا و اومد سمتم قیافش روبروی صورتم بود یجورایی احساس میکردم داره وانمود میکنه که سرده ابروشو آورد پایین و با چشمای بی حس گفت
9پگی ! من ازت نظر خواستم؟؟
ادامه دارد....
نمیدونستی که قراره مارسل بفهمه بخاطر همین گوهایه بزرگتر از دهنت خوردی؟
8خب ببخشید میدونم اشتباه کردیم خب شما هم ببخشید
همه ما کپ کرده بودیم
نمیدونستیم چخبره
بعد به جمعیت نگاه کردم دیدم برا بیشترشون عادیه و فقط برای من عجیبه این ماجرا
مارسل بدنشو سمت من چرخوند ولی سرش همچنان سمت اون پسره بود و دست به سینه وایستاده بود و با نگاه های ترسناک و سرد نگاش میکرد
مطمئن بودم تین نگاه و یجا دیده بودم
بعدش براش چشم غره رفت و سرشو چرخوند سمت من با نگاه های عادی اما سردی یه دور از سر تا پا نگامم کرد بعد گوشه لبشو داد بالا و همونجور که به شونم نگاه میکرد پشتشو کرد به ما و روش به طرف جمعیت بود
9خببب بیاید بریم یجای دیگع حرف بزنیم
8ولی ما فک کردیم تموم شده
سگ ترسناک مارسل گفت (علامتش7)
7اتفاقا تازه شروع شده مخصوصا برای تو (اشاره به سوهون)
بعدش مارسل راه افتاد منم منتظر موندم اون پسرا راه بیوفتن اونام با نگاهی که انگار قصد قتلمو داشتن پشت مارسل رفتن منم پشت اونا رفتم و آخرش هم گری اومد (اون سه نفر که گفته بودم اسماشون برایان Berian ، گری gery ، راشا rasha ، برایان بزرگترینه البته از لحاظ ماه گری وسطیه راشا کوچیک ترینه و همشون سال دومین و در واقع همون سگ های ترسناک مارسلن🤣)
وقتی از پیش گری رد میشدم با استرس نگاش کردم ولی اون چشاشو خیلی آروم و بی حس و بست و سریع باز کرد و انگار داشت بهم با کد یچیزی میگفت
دقیق نفهمیدم چی گفت ولی خب حس آرامش داد
قطار وار از سالن رد شدیم و رفتیم سمت سالن باله
اکثرا خالیه و کسی اینجا نمیاد
مارسل جلوتر رفت و خودشو پرت کرد رو صندلی و پاهاشو انداخت رو هم (لم داده بود)
9خب
8خب ما که همه چیو گفتیم چیکارمون داری
مارسل از جاش پا شد و اومد سمت پسرا و جلوشون دست به سینه وایستاد
قدش از اونا یکم کوتاه بود و باعث شد خندم بگیره ولی خودمو به زور کنترل کردم
با چشای سرد و بی حس و با صدای اروم و ریلکس گفت
9من که ازت توضیحی نخواستم من شمارو آوردم اینجا تا یه کاری بکنم باهاتون که بفهمید سر چیزای بیخود دعوا نمیکنن
از اونجایی که رکم و ترسی از چیزی ندارم برگشتم گفتم
-چرا روش تربیت کردنت خشنه؟
سرشو چرخوند سمتم و باهمون نگاه سرد گفت
-چون بار دومه که این اتفاقو تکرار کردن و تو هم اینجا میمونی و درد کشیدنشون رو میبینی تا درسی بشه که خودتم همچین کاری نکنی
-ولی مارسل اینجوری تو هم داری سر یچیز بیخود دعوا میکنی
همون لحظه در باز شد و برایان و راشا هم اومدن داخل
بعد حرف من مارسل ابرو داد بالا و اومد سمتم قیافش روبروی صورتم بود یجورایی احساس میکردم داره وانمود میکنه که سرده ابروشو آورد پایین و با چشمای بی حس گفت
9پگی ! من ازت نظر خواستم؟؟
ادامه دارد....
۵.۸k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.