p13
برای اعلامیه اومدم
کارمند: بله حتما بیا دنبالم تا ببرمت پیش مدیر
از اینکه نمیتونه رسمی حرف بزنه خندم گرفته بود
فک کنم خیلی استرس داره و حول شده نمیدونه میخواد چی بگه😂
ی دونه زدم روی شونش
چرخید و نگام کرد
کارمند: چیه
چیز بله
یجی: بابا استرس نداشته باش نمیخوام بخورمت که
راحت حرف بزن
کارمند: اوکی سعیمو میکنم🫡چون انگار قراره استخدام بشی
بردم سمت دفتر مدیر
چند تا سوال مثل سنم سابقم و کلی چیز دیگه پرسید و در نهایت قبول شدم و قرار شد از فردا شروع بعد از مدرسه شروع به کار کنم
از دفتر اومدم بیرون
چون فکر میکردم کسی نیست
دستامو مشت کردم و بردم بالا و خیلی یواش گفتم: یسسسس کارمم جور شدددد
همین که چرخیدم دیدم پسره داره با خنده نگام میکنه
یجی: چـ چیزه نمیدونستم اینجایی
بعدم مگه فقط تو نیستی؟
کارمند: نه اونیکی رفته بود شکر بیاره
یجی: خـ خب من میرم
یکم معذب رفتم سمت پیش خوان و یه قهوه سفارش دادم
کارت کشیدم و رفتم نشستم جای قبلیم
انقدر حواسم پرت بود که چرا همچین سوتی دادم نفهمیدم زمان کی گزشت
همون پسره قهومو اورد و روی میز گزاشت
چون دید حواسم پرته هیچی نگفت و رفت سر کارش
بعد چند دقیقه دوهزاریم افتاد که چخبره
یواش شروع کزدم به قهوه خوردن
ساعت گوشیمو نگا کردم و دیدم ساعت ده و ربعه
همه ی قهوه پرت شد گلوم و یه عالمه سرفه زدم
چند ثانیه بعد از اینکه خوب شدم تو یه حرکت همه ی قهوه رو سر کشیدم و دویدم بیرون
دیدم دوست عموم جلوی در خونه وایساده و منتظره
یجی: من خیلیی معذرت میخوام اصلا حواسم به ساعت نبود
بعد از تشکر وسایل و بردیم بالا و در اخر رکس
همین که از باکسش اومد بیرون پرید روم
اصلا حواسم به بقیه نبود و همینجوری که با رکس حرف میزدم رفتم بالا
رف غذاشو از توی یکی از چمدونایی که اوردن دراوردم و غذاشو ریختم تا مشغول شه
فک کنم امروز خیلی کار دارم
از اتاقم شروع میکنم
یه تخت دونفره گرفتم تا راحت باشم
"قرار نیست رو اون تخت اتفاقی بیوفته:/"
کارتون بعدی رو باز مردم و میز سفیدمو از توش بیرون اوردم
"گوشه های دیوار که بخش نبش هم میگن رو تصور کنین
یه میز که دقیقا روی نبش دیواره و دو تا طرف داره
امیدوارم فهمیده باشین
اگه پیدا کردم عکسشو میزارم"
چون کار با دریل و اینا رو بلد بودم خودم نصبش کردم
نقریبا یه ساعت وقت برد
یه صندلی چرخدار برای میزم
یه میز خیلی کوچیک کشو دار برای کنار تختم خریده بودم
از اونجایی که خودش کمد دیواری داشت نیازی نبود که کمد بگیرم
یه کتاب خانه ی کوچیک هم برای کنار میزم
میریم سراق قسمت اصلی خانه
اول میز تلویزیون و خودشو اوردم و گزاشتم گوشه ی پزیرایی
یسری مبل راحتی برای اون قسمت گرفته بودم
"پارت بعدیو گزاشتم"
کارمند: بله حتما بیا دنبالم تا ببرمت پیش مدیر
از اینکه نمیتونه رسمی حرف بزنه خندم گرفته بود
فک کنم خیلی استرس داره و حول شده نمیدونه میخواد چی بگه😂
ی دونه زدم روی شونش
چرخید و نگام کرد
کارمند: چیه
چیز بله
یجی: بابا استرس نداشته باش نمیخوام بخورمت که
راحت حرف بزن
کارمند: اوکی سعیمو میکنم🫡چون انگار قراره استخدام بشی
بردم سمت دفتر مدیر
چند تا سوال مثل سنم سابقم و کلی چیز دیگه پرسید و در نهایت قبول شدم و قرار شد از فردا شروع بعد از مدرسه شروع به کار کنم
از دفتر اومدم بیرون
چون فکر میکردم کسی نیست
دستامو مشت کردم و بردم بالا و خیلی یواش گفتم: یسسسس کارمم جور شدددد
همین که چرخیدم دیدم پسره داره با خنده نگام میکنه
یجی: چـ چیزه نمیدونستم اینجایی
بعدم مگه فقط تو نیستی؟
کارمند: نه اونیکی رفته بود شکر بیاره
یجی: خـ خب من میرم
یکم معذب رفتم سمت پیش خوان و یه قهوه سفارش دادم
کارت کشیدم و رفتم نشستم جای قبلیم
انقدر حواسم پرت بود که چرا همچین سوتی دادم نفهمیدم زمان کی گزشت
همون پسره قهومو اورد و روی میز گزاشت
چون دید حواسم پرته هیچی نگفت و رفت سر کارش
بعد چند دقیقه دوهزاریم افتاد که چخبره
یواش شروع کزدم به قهوه خوردن
ساعت گوشیمو نگا کردم و دیدم ساعت ده و ربعه
همه ی قهوه پرت شد گلوم و یه عالمه سرفه زدم
چند ثانیه بعد از اینکه خوب شدم تو یه حرکت همه ی قهوه رو سر کشیدم و دویدم بیرون
دیدم دوست عموم جلوی در خونه وایساده و منتظره
یجی: من خیلیی معذرت میخوام اصلا حواسم به ساعت نبود
بعد از تشکر وسایل و بردیم بالا و در اخر رکس
همین که از باکسش اومد بیرون پرید روم
اصلا حواسم به بقیه نبود و همینجوری که با رکس حرف میزدم رفتم بالا
رف غذاشو از توی یکی از چمدونایی که اوردن دراوردم و غذاشو ریختم تا مشغول شه
فک کنم امروز خیلی کار دارم
از اتاقم شروع میکنم
یه تخت دونفره گرفتم تا راحت باشم
"قرار نیست رو اون تخت اتفاقی بیوفته:/"
کارتون بعدی رو باز مردم و میز سفیدمو از توش بیرون اوردم
"گوشه های دیوار که بخش نبش هم میگن رو تصور کنین
یه میز که دقیقا روی نبش دیواره و دو تا طرف داره
امیدوارم فهمیده باشین
اگه پیدا کردم عکسشو میزارم"
چون کار با دریل و اینا رو بلد بودم خودم نصبش کردم
نقریبا یه ساعت وقت برد
یه صندلی چرخدار برای میزم
یه میز خیلی کوچیک کشو دار برای کنار تختم خریده بودم
از اونجایی که خودش کمد دیواری داشت نیازی نبود که کمد بگیرم
یه کتاب خانه ی کوچیک هم برای کنار میزم
میریم سراق قسمت اصلی خانه
اول میز تلویزیون و خودشو اوردم و گزاشتم گوشه ی پزیرایی
یسری مبل راحتی برای اون قسمت گرفته بودم
"پارت بعدیو گزاشتم"
۴.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۲