قند و هِل با دهنت خو می کرد زعفران کامِ تو را بو می کرد استکان، لب به لبت دوخته بود چای هم از لبِ تو سوخته بود. پ.ن عکاس خودم
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.