صبحدم دل را



صبحدم دل را
مقیم خلوت جان یافتم
از نسیم صبح
بوی زلف جانان یافتم...
دیدگاه ها (۱)

آیدای نازنین و گرامی من! به تو نگاه می‌کنم. خوابیده‌ای و چشم...

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایمولی دل به پاییز نسپرده‌ایمچو گلدان...

‏همیشه فکر می‌کردم که آنچه مرا از پیری متنفر می‌کند، چروک صو...

به ساز من که می رقصیقیامت می کنی به به ..چه طوفانی به پا کرد...

🌱🍃 چون ز نسیم صبحدم زلف تو در هوا شود سنگ بود نه آدمی هر ...

افسرده ایم و خسته دل از هرچه هست و نیستبگشای زلفو رها کن در ...

نیست بویِ آشنا را تاب غربت بیش از ایناز نسیم صبح بوی یار می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط