آیدای نازنین و گرامی من

آیدای نازنین و گرامی من!
به تو نگاه می‌کنم. خوابیده‌ای و چشم‌هایی را که من دوست می‌دارم برهم نهاده‌ای. می‌دانم که پشت این پلک‌های بسته نگاهی است که چون بر من اُفتد سرشار از گلایه و سرزنش میشود. اما من، نه، من مستوجب این سرزنش نیستم: نگذار آن چشم‌هایی که روزگاری مرا با بیشترین عشق‌های جهان نگاه میکردند، حالا کمرم را زیر بار ملامت دو تا کنند.
به آن چشم‌هایِ درشتِ جان‌داری که همیشه، تا زنده‌ام، الهام بخش شعر و زندگی من خواهند بود. بگو که من آنها را شاد و جرقه افکن می‌خواسته‌ام. به آنها بگو که چه‌ قدر دوست‌شان دارم، بگو که آن‌ها آفتابند و من آفتابگردان، و هنگامی که از من غایبند، چطور سرگشته و بی‌چاره و پریشان میشوم.

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۲)

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایمولی دل به پاییز نسپرده‌ایمچو گلدان...

‌کاش می شد زندگی تکرار داشت لااقل تکرار را یکبار داشت ساعتم ...

️صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتماز نسیم صبحبوی زلف جانان یاف...

‏همیشه فکر می‌کردم که آنچه مرا از پیری متنفر می‌کند، چروک صو...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۹

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط