پارت چهارم
پارت چهارم
از زبان شیوا
دیدم همه ی بچه ها دارن به حیاط پشتی میرن اونم با چه عجله ای کنجکاو شدم وبا میسو رفتیم اونجا وقتی رسیدیم دیدم همون پسرا دارن یه دختر که از ماها کوچکتره رو اذیتش میکنن اونا داشتن بهش میگفتن که لباساشو جلوی همه دراره دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم جلو و داد زدم
شیوا:آهای بسه
همه داشتن با تعجب به من نگاه میکردن و اون پسرا هم باعصبانیت ولی من باز لب زدم و گفتم
شیوا:این کاری که شما دارید می کنید دیگه خیلی زیاده روی یعنی چه این دختره لخت بشه اونم جلوی این همه آدم
تهیونگ :تو با چه جرئتی به کارهای ما نظر میدی فکر میکنی کی هستی
شیوا :اصن تو فکر می کنی کی هستی از الکی داری با پول بابات به همه ما ها زور میگی میدونی به آدم های مثل تو چی میگن ترسو های عو.ضی
تهیونگ:تو به من چی گفتی (با داد )
شیوا :چی گفتم (پوزخند)گفتم که یه ترسو ی عو.ضی هستی(با داد)
یهو دیدم ۵ تا پسر دارن جلوم میان گفتم پس که اینطور ببینیم کی به حساب کی میرسه .
من به هالا کار بودم راحت زدمشون
اولی رو با چند تا مشت ساده دماغشو و پاشو شیکوندم دومی رو کله زدم و تو هوا پرتش کردم و انداختمش زمین جوری که دیگه نتونه راه بره سومی رو دستش رو شیکوندم چهارمی و پنجمی رو هم که اونقدر زدم از دهنشون خون اومد دیگه نای راه رفتن نداشتن.همه داشتن با ترس به من نگاه میکردن تا حالا انگار دختری مثل من تاحالا ندیده بودن
شیوا:بازم هست یا ترسیدید
همون لحظه یهو
پایان پارت چهارم
نظراتون رو بم بگید
دوستون دارم بای ❤️❤️
از زبان شیوا
دیدم همه ی بچه ها دارن به حیاط پشتی میرن اونم با چه عجله ای کنجکاو شدم وبا میسو رفتیم اونجا وقتی رسیدیم دیدم همون پسرا دارن یه دختر که از ماها کوچکتره رو اذیتش میکنن اونا داشتن بهش میگفتن که لباساشو جلوی همه دراره دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم جلو و داد زدم
شیوا:آهای بسه
همه داشتن با تعجب به من نگاه میکردن و اون پسرا هم باعصبانیت ولی من باز لب زدم و گفتم
شیوا:این کاری که شما دارید می کنید دیگه خیلی زیاده روی یعنی چه این دختره لخت بشه اونم جلوی این همه آدم
تهیونگ :تو با چه جرئتی به کارهای ما نظر میدی فکر میکنی کی هستی
شیوا :اصن تو فکر می کنی کی هستی از الکی داری با پول بابات به همه ما ها زور میگی میدونی به آدم های مثل تو چی میگن ترسو های عو.ضی
تهیونگ:تو به من چی گفتی (با داد )
شیوا :چی گفتم (پوزخند)گفتم که یه ترسو ی عو.ضی هستی(با داد)
یهو دیدم ۵ تا پسر دارن جلوم میان گفتم پس که اینطور ببینیم کی به حساب کی میرسه .
من به هالا کار بودم راحت زدمشون
اولی رو با چند تا مشت ساده دماغشو و پاشو شیکوندم دومی رو کله زدم و تو هوا پرتش کردم و انداختمش زمین جوری که دیگه نتونه راه بره سومی رو دستش رو شیکوندم چهارمی و پنجمی رو هم که اونقدر زدم از دهنشون خون اومد دیگه نای راه رفتن نداشتن.همه داشتن با ترس به من نگاه میکردن تا حالا انگار دختری مثل من تاحالا ندیده بودن
شیوا:بازم هست یا ترسیدید
همون لحظه یهو
پایان پارت چهارم
نظراتون رو بم بگید
دوستون دارم بای ❤️❤️
۳.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.