𝕡𝕒𝕣𝕥²⁸
𝕡𝕒𝕣𝕥²⁸
الان 3ماهی از رابطه من و ته میگذره و تقریبا زندگی خوبی داریم!
خیلی حواسم بهش هست تا دوباره بهم خیانت نکنه! اما چطوری میتونم جلوی خیانتشو بگیرم؟ من ک تو خونم و اون هرجا دلش بخواد میره! معمولا فقط ناهر و شام رو کنار منه! این تنهایی ها منو مدام یاد نونا میندازه! نونایی ک اگ الان بود مطمعنم نمیزاشت تنها بمونم!
+یعنی الان نونا کجاس؟ حالش خوبه؟ چیکار میکنه؟
مطمعنم اون الان کنار فلیکس و بچش قشنگ ترین زندگی رو داره! واسش آرزوی خوشبختی میکنم؛ولی ای کاش میتونستم این شادیشو از نزدیک ببینم و از خوشحال بودنش مطمعن بشم!
ولی اونا دیگ منو حتی قبول هم ندارن!
توی همین فکرا بودم ک صدای در اومد؛سریع بلند شدم و رفتم پایین
ته رو دیدم ک خسته برگشته و کلی عرق کرده!
رفتم نزدیک و کتشو از تنش دراوردم
+چ زود برگشتی!
_اخخ...خسته بودم!
موقع بیرون آوردن کت از تنش متوجه گردنش ک بعضی نقات قرمز بود شدم!
+اینا چیه؟
_هیچی فقط پشه نیس زده
+اها...چرا انقدر عرق کردی؟
_مگ اومدم ایستگاه بازرسی؟من میرم حموم!
تعجب وار بهش نگاه کردم
+باشه!
ویو ته
رفته بودم پیش پدرم و اون بهم گفته بود ک اگ تا چند روز دیگ خبر بچه دار شدنم رو نبرم براش منو از ارث محروم میکنه!
همین باعث شد ک عصبی بشم و مثل همیشه موقع عصبانیت عرق کنم و گردنم قرمز بشع!
_اخه چرا زمانی ک نمیخوام باید پدر بشم؟
ویو ات
نمیفهمم چرا یکی باید توی این هوای ملایم گرمش بشه و این همه عرق کنه؟
+احتمالا مریض شده!
رفتم ک شام درست کنم!
ولی توی حین غذا پختن بازم فکرم درگیر بود ک دلیل اون همه عرق کردن چی بود؟
پس رفتم کنار در حموم!
صدای دوش میومد!
آروم دستگیره درو گرفتم و باز کردم...
زل زدم ب گردنش! اون قرمزی گردنش کو؟ اومدم پایین تر! بدنش ک مثل همیشس! از سر تا پاشو نگاه کردم و هیچ چیز دلشوره آوری نداشت!
متعجب بهم چشم دوخته بود
_(خنده شیطانی)چیزی میخوای؟
حالا چی بگم؟؟
+امم....نع فقط...چیزه اشتباه اومدم!
_اشتباه اومدی و اینطوری بهم زل زده بودی؟
+دیگ حالا!
و اومدم درو ببندم ک...
دستم و گرفت و کشید تو؛درو بست و منو به دیوار چسبوند و زل زد تو چشام!
_دیر اومدی نخا زود برو! حالا حالا ها باید کنارم بمونی!
+تهیونگ .....غذا ....م...میسوزه!
_فقط ددی! و بوسه ی نفس گیری رو شروع کرد!
#فیک
#ته
#ات
#فلیکس
#هیونجین
#هان
#نونا
#اسمات
#بیتیاس
#استریکیدز
#ادمین
#وانشات
#لینو
#ایان
#شوگا
#نامجون
#جین
#بنگچان
#جیهوپ
الان 3ماهی از رابطه من و ته میگذره و تقریبا زندگی خوبی داریم!
خیلی حواسم بهش هست تا دوباره بهم خیانت نکنه! اما چطوری میتونم جلوی خیانتشو بگیرم؟ من ک تو خونم و اون هرجا دلش بخواد میره! معمولا فقط ناهر و شام رو کنار منه! این تنهایی ها منو مدام یاد نونا میندازه! نونایی ک اگ الان بود مطمعنم نمیزاشت تنها بمونم!
+یعنی الان نونا کجاس؟ حالش خوبه؟ چیکار میکنه؟
مطمعنم اون الان کنار فلیکس و بچش قشنگ ترین زندگی رو داره! واسش آرزوی خوشبختی میکنم؛ولی ای کاش میتونستم این شادیشو از نزدیک ببینم و از خوشحال بودنش مطمعن بشم!
ولی اونا دیگ منو حتی قبول هم ندارن!
توی همین فکرا بودم ک صدای در اومد؛سریع بلند شدم و رفتم پایین
ته رو دیدم ک خسته برگشته و کلی عرق کرده!
رفتم نزدیک و کتشو از تنش دراوردم
+چ زود برگشتی!
_اخخ...خسته بودم!
موقع بیرون آوردن کت از تنش متوجه گردنش ک بعضی نقات قرمز بود شدم!
+اینا چیه؟
_هیچی فقط پشه نیس زده
+اها...چرا انقدر عرق کردی؟
_مگ اومدم ایستگاه بازرسی؟من میرم حموم!
تعجب وار بهش نگاه کردم
+باشه!
ویو ته
رفته بودم پیش پدرم و اون بهم گفته بود ک اگ تا چند روز دیگ خبر بچه دار شدنم رو نبرم براش منو از ارث محروم میکنه!
همین باعث شد ک عصبی بشم و مثل همیشه موقع عصبانیت عرق کنم و گردنم قرمز بشع!
_اخه چرا زمانی ک نمیخوام باید پدر بشم؟
ویو ات
نمیفهمم چرا یکی باید توی این هوای ملایم گرمش بشه و این همه عرق کنه؟
+احتمالا مریض شده!
رفتم ک شام درست کنم!
ولی توی حین غذا پختن بازم فکرم درگیر بود ک دلیل اون همه عرق کردن چی بود؟
پس رفتم کنار در حموم!
صدای دوش میومد!
آروم دستگیره درو گرفتم و باز کردم...
زل زدم ب گردنش! اون قرمزی گردنش کو؟ اومدم پایین تر! بدنش ک مثل همیشس! از سر تا پاشو نگاه کردم و هیچ چیز دلشوره آوری نداشت!
متعجب بهم چشم دوخته بود
_(خنده شیطانی)چیزی میخوای؟
حالا چی بگم؟؟
+امم....نع فقط...چیزه اشتباه اومدم!
_اشتباه اومدی و اینطوری بهم زل زده بودی؟
+دیگ حالا!
و اومدم درو ببندم ک...
دستم و گرفت و کشید تو؛درو بست و منو به دیوار چسبوند و زل زد تو چشام!
_دیر اومدی نخا زود برو! حالا حالا ها باید کنارم بمونی!
+تهیونگ .....غذا ....م...میسوزه!
_فقط ددی! و بوسه ی نفس گیری رو شروع کرد!
#فیک
#ته
#ات
#فلیکس
#هیونجین
#هان
#نونا
#اسمات
#بیتیاس
#استریکیدز
#ادمین
#وانشات
#لینو
#ایان
#شوگا
#نامجون
#جین
#بنگچان
#جیهوپ
۱۸.۰k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.