رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۳۵ و ۳۶
دیانا، بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم مطب دکتر ارسلان خیلی بی حال بود کمکش کردم و بردمش تو بعد ۱۰ مین نوبتمون شد رفتیم تو
دکتر، سلام
دیانا، سلام
دکتر، چیشده
دیانا، آقای دکتر از دیروز تب و لرز داره از دیروز همش پاشویه اش کردم ولی تبش پایین نیومد
دکتر، قرص هم خورده
دیانا، بله بهش قرص سرما خوردگی دادم
دکتر، قرص همراهتون
دیانا، بله بفرمایید
دکتر، این قرص خیلی قوی اگر یکم تبش و پایین نیورده باید چند وقت بستری بشن
ارسلان، وقتی دکتر گفت باید بستری بشه دیانا اشک تو چشاش حلقه شد
دیانا، وقتی گفت باید بستری شه بغض کردم گفتم یعنی خیلی واعظ وخیمه
دکتر، بله خیلی
دیانا، وای خدایا
دکتر،نگران نباشید حالشون خوب میشه
الان چند تا دارو مینویسم برید از دارو خونه بگیر
دیانا، بله چشم تا آخر مریضی باید بستری باشه
دکتر، نه حالش یکم خوب شه میتونید ببریدش
دیانا، مرسی
از اتاق دکتر اومدیم بیرون ارسلان چیکار کردی کجا رفتی مریض شدی
ارسلان، نمیدونم دیانا حال ندارم منو بگیر
دیانا، دستش و گرفتم و رفتم دارو ها و سروم و آمپول و اینرو گرفتم رفتیم توی اتاق دکتر
دکتر،خوب دارو ها درسته برید اتاق ۵ اونجا سروم و براتون میزنه
دیانا، مرسی رفتیم اتاق ۵ ارسلان دراز بکش که پرستار اومد یه مرد پیر بود
پرستار، چی کار کردی باخودت پسر
دیانا، بعد اینکه سروم و زد گفت
پرستار، الان تو باید از این دختر مراقبت میکردی قدر زنتو بدون
دیانا، بعد این حرف خنده ای به لبم نشست
نشستم کنار تخت ارسلان دستم و روی پیشونیش میکشیدم
ارسلان، دیانا نکن مریض میشی
دیانا، اشکال نداره
ارسلان چرا مواظب خودت نبودی
ارسلان، من اصلا نمیدونم چی جوری مریض شدم
دیانا، حرفام دست خودم نبود گفتم الهی من قربونت برم زود خوب میشی
ارسلان، خدانکنه
دیانا، بعد چند دقیقه ارسلان خوابش برد
منم دیشب درست حسابی نخوابیده بودم تصمیم گرفتم یکم بخوابم
پارت بعد بزارم🤔
دوست داشتید
پارت ۳۵ و ۳۶
دیانا، بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم مطب دکتر ارسلان خیلی بی حال بود کمکش کردم و بردمش تو بعد ۱۰ مین نوبتمون شد رفتیم تو
دکتر، سلام
دیانا، سلام
دکتر، چیشده
دیانا، آقای دکتر از دیروز تب و لرز داره از دیروز همش پاشویه اش کردم ولی تبش پایین نیومد
دکتر، قرص هم خورده
دیانا، بله بهش قرص سرما خوردگی دادم
دکتر، قرص همراهتون
دیانا، بله بفرمایید
دکتر، این قرص خیلی قوی اگر یکم تبش و پایین نیورده باید چند وقت بستری بشن
ارسلان، وقتی دکتر گفت باید بستری بشه دیانا اشک تو چشاش حلقه شد
دیانا، وقتی گفت باید بستری شه بغض کردم گفتم یعنی خیلی واعظ وخیمه
دکتر، بله خیلی
دیانا، وای خدایا
دکتر،نگران نباشید حالشون خوب میشه
الان چند تا دارو مینویسم برید از دارو خونه بگیر
دیانا، بله چشم تا آخر مریضی باید بستری باشه
دکتر، نه حالش یکم خوب شه میتونید ببریدش
دیانا، مرسی
از اتاق دکتر اومدیم بیرون ارسلان چیکار کردی کجا رفتی مریض شدی
ارسلان، نمیدونم دیانا حال ندارم منو بگیر
دیانا، دستش و گرفتم و رفتم دارو ها و سروم و آمپول و اینرو گرفتم رفتیم توی اتاق دکتر
دکتر،خوب دارو ها درسته برید اتاق ۵ اونجا سروم و براتون میزنه
دیانا، مرسی رفتیم اتاق ۵ ارسلان دراز بکش که پرستار اومد یه مرد پیر بود
پرستار، چی کار کردی باخودت پسر
دیانا، بعد اینکه سروم و زد گفت
پرستار، الان تو باید از این دختر مراقبت میکردی قدر زنتو بدون
دیانا، بعد این حرف خنده ای به لبم نشست
نشستم کنار تخت ارسلان دستم و روی پیشونیش میکشیدم
ارسلان، دیانا نکن مریض میشی
دیانا، اشکال نداره
ارسلان چرا مواظب خودت نبودی
ارسلان، من اصلا نمیدونم چی جوری مریض شدم
دیانا، حرفام دست خودم نبود گفتم الهی من قربونت برم زود خوب میشی
ارسلان، خدانکنه
دیانا، بعد چند دقیقه ارسلان خوابش برد
منم دیشب درست حسابی نخوابیده بودم تصمیم گرفتم یکم بخوابم
پارت بعد بزارم🤔
دوست داشتید
۷.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.