قهرمان های من
P:22
_هی دوسونگ
ویو متین
یه نگاه بهش کردم دیدم دست تو دست با ات اومدن پیش ما
¤شت چیشد ؟
_منو خواهرت خو چیزه ..... ارع همونی ک فک میکنی و قول میدم خوشبختش ک....
¤ی لحظه ببند بابابزرگ (پد.صگ تو غلط کردی ب پسر من میگی ببند ) مم حرفی ندارم ولی اگه دیدم گریش رو در آوردی میدمت دست ادمام تا آنقدر شک.نجت بدت خودت بم.یری
_چشم
+اوپا
¤جان؟
+چیز میشه من برم خونه کوکی ؟ (با چهره خیلی مظلوم و کیوت )
¤اییی هنوزم بلدی چطور خرم کنی، اکی باشه ولی مراقب خودت باش
+اخجونننن ینی الان میتونم اونجا کلی شیرموز بخورمممممم
_چیچی میگی من شیرموزامو ب کسی نمیدم
+هیق هیق دلت میاد (گریه الکی و مظلوم )
آروم ب شوگا گفتم
¤فک نکنم کاری کنن اینا از هر بچه ای بچه ترن🗿💔
×ارع خیلی بچن
و برگشتم ب ات نگا کردم ک هنوز داشتن با هم بحث میکردن
×خووو برین گمشین خونه هاتون من خوابم میاد
+_¤اکی
ویو ات
(فلش بک بالکن )
_ات من ...من عاشقت شدم
چ.... چی ؟ شت این چرا زانو زد عههه حلقسسس
_اهم باهام قرار میزاری ؟
واییی ات جواب بده چراااا صدام در نمیادددد
+ب...بله
ویو کوک
عررر قبول کرد گرفتمش و گذاشتمش روی سنگ های توی بالکن و آروم ل.ب هامو نزدیک لب هاش کردم و........
بلاخره ازش دل کندم چقد خوشمزه بود 😋
_بیا بریم پایین
+باشه (با خجالت )
(پایان فلش بک)
ویو ات
داشتیم با ماشین کوک میرفتیم خونش (بچه ها من دیگه حالش نی خونه ای پیدا کنم خودتون ی چیزی تصور کنید دیگه )
وقتی رسیدیم من ب زور بیدار بودم چییییی ساعت چهار بوددددد ایییی خیلی گیج خواب بودم اونقدری ک به خونه کوک توجه نکردم ، از اونجایی ک الان ما ی کامل بودیم پس یعتی باید تو ی اتاق بخوابیم! ؟ رفتم یک یکی در اتاق هارو باز کردم تا ب اتاق کوک رسیدم چقد قشنگه مستقیم رفتم روی تخت و یواش یواش خوابیدم
ویو کوک
میخواستم ب ات بگم بره رو تخت من بخوابه چون هنو اتاقی براش آماده نکردم ک دیدم خودش رف 😂😂خندم گرفته بود کیوت خر
منم رفتم کنارش خوابیدم و بغلش کردم
(۳ هفته بعد )
ویو ات
مثه همیشه صبح از خواب بلند شدم ک دیدم بغل کوکم من هنوز عادت ندارم و خجالت میکشم ، ولی فکنم این خجالت ها.......
_هی دوسونگ
ویو متین
یه نگاه بهش کردم دیدم دست تو دست با ات اومدن پیش ما
¤شت چیشد ؟
_منو خواهرت خو چیزه ..... ارع همونی ک فک میکنی و قول میدم خوشبختش ک....
¤ی لحظه ببند بابابزرگ (پد.صگ تو غلط کردی ب پسر من میگی ببند ) مم حرفی ندارم ولی اگه دیدم گریش رو در آوردی میدمت دست ادمام تا آنقدر شک.نجت بدت خودت بم.یری
_چشم
+اوپا
¤جان؟
+چیز میشه من برم خونه کوکی ؟ (با چهره خیلی مظلوم و کیوت )
¤اییی هنوزم بلدی چطور خرم کنی، اکی باشه ولی مراقب خودت باش
+اخجونننن ینی الان میتونم اونجا کلی شیرموز بخورمممممم
_چیچی میگی من شیرموزامو ب کسی نمیدم
+هیق هیق دلت میاد (گریه الکی و مظلوم )
آروم ب شوگا گفتم
¤فک نکنم کاری کنن اینا از هر بچه ای بچه ترن🗿💔
×ارع خیلی بچن
و برگشتم ب ات نگا کردم ک هنوز داشتن با هم بحث میکردن
×خووو برین گمشین خونه هاتون من خوابم میاد
+_¤اکی
ویو ات
(فلش بک بالکن )
_ات من ...من عاشقت شدم
چ.... چی ؟ شت این چرا زانو زد عههه حلقسسس
_اهم باهام قرار میزاری ؟
واییی ات جواب بده چراااا صدام در نمیادددد
+ب...بله
ویو کوک
عررر قبول کرد گرفتمش و گذاشتمش روی سنگ های توی بالکن و آروم ل.ب هامو نزدیک لب هاش کردم و........
بلاخره ازش دل کندم چقد خوشمزه بود 😋
_بیا بریم پایین
+باشه (با خجالت )
(پایان فلش بک)
ویو ات
داشتیم با ماشین کوک میرفتیم خونش (بچه ها من دیگه حالش نی خونه ای پیدا کنم خودتون ی چیزی تصور کنید دیگه )
وقتی رسیدیم من ب زور بیدار بودم چییییی ساعت چهار بوددددد ایییی خیلی گیج خواب بودم اونقدری ک به خونه کوک توجه نکردم ، از اونجایی ک الان ما ی کامل بودیم پس یعتی باید تو ی اتاق بخوابیم! ؟ رفتم یک یکی در اتاق هارو باز کردم تا ب اتاق کوک رسیدم چقد قشنگه مستقیم رفتم روی تخت و یواش یواش خوابیدم
ویو کوک
میخواستم ب ات بگم بره رو تخت من بخوابه چون هنو اتاقی براش آماده نکردم ک دیدم خودش رف 😂😂خندم گرفته بود کیوت خر
منم رفتم کنارش خوابیدم و بغلش کردم
(۳ هفته بعد )
ویو ات
مثه همیشه صبح از خواب بلند شدم ک دیدم بغل کوکم من هنوز عادت ندارم و خجالت میکشم ، ولی فکنم این خجالت ها.......
۵.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.