زیبای من
پارت3
پرش به شرکت بعد از رفتن ات
یونجی: خیلی بد شد که دیدمون نه ؟
تهیونگ: ولش کن قشنگم بیا بریم وسایلاتو از خونه جمع کن میریم خونه من
یونجی: چشم
ویوتهیونگ
برام مهم نبود که ات الان توی خونس یا نه من میخوام یونجی پیش من باشه تو خونه من باشه
ویو یونجی
بالاخره نقشم گرفت
با کمک ته چمدون هارو گذاشتم توی ماشین توی مسیر بودیم که گوشیش زنگ خورد
نامجون: ته کجایی؟
ته: هیونگ من یه کار خیلی مهم برام پیش اومد مجبورم شدم برم ببخشید
نامجون: اخه پسررررر
ته: ببخشید دیگه هیونگ لطفا جای من امضا کن موقعه رفتن...
نامجون: باشه خدافظ
تهیونگ: رسیدیم بفرمایید
ته چمدونامو دستش گرفت و از پله ها بالا اورد در خونه رو باز کرد
ته: بفرمایید خانومم
یونجی: مرسی
وارد خونه شدم با خونه ساکت مواجه شدم فکر میکردم ات هستش واقعا چیدمان قشنگی داشت سلیقه ات عالی بود عکسای عروسیشون روی دیوار بود
تهیونگ به سمت عکسا رفت و اونا رو برداشت و کنار پله های جلوی در گذاشت
ته: قرار عکسای ما دیگه اونجا باشه
یونجی: بزار برم یه قهوه درست کنم
ته: تا تو قهوه بزاری میرم لباسمو عوض کنم..
ویو ته داشتم به سمت پله ها میرفتم که صدای پیامک گوشیم توجهمو جلب کرد
گوشیمو از جیبم در اوردم و نگاهی به پیام انداختم شماره ناشناس بود
شهروند گرامی اقای کیم تهیونگ فرزند کیم سئو
به شماره شناسه*****986
پرونده: 005
شاکی: مین ات
علت مراجعه به دادگاه خانواده: دادخواست طلاق
به دین وسیله اعلام میکنم
در هشتم ژانویه دادگاه شما اجرا میشود.
برای کسب اطلاعات بیستر به دادگاه خانواده سئول مراجه کنید
یا از طریق سایت
Court_200_Seoul
پیگیری کنید
(خدایی پیامکو کیف میکنین؟)
یونجی: عزیزم ـ. عزیزم به چی خیره شدی
تهیونگ: ات.. ات داد خواست طلاق داده (بغض اروم)
یونجی: خداروشکر همو چیزی شد که میخواستیم
تهیونگ: میرم دوش بگیرم..
یونجی: ولی قهوه ها چی میشن
تهیونگ:خودت بخور.. بزار یکم تنها باشم
ویو یونجی
ته به طرف پله ها رفت بعد از گذشت چند مین صدای اب از طرف حموم میومد.
الان وقتشه باید دنبال گاوصندوق بگردم
(پرش به 5مین بعد)
حدسم درست بود توی کمد اتاق خواب بود
الان باید بازش میکردم
رمزش چیه؟
1995
❌
2018
❌
وایسا تاریخ تولدمون نیست تاریخ اشناییمون نیست پس چیه؟
وایسا ات متولد چه سالیه!
2000
❌
2001
❌
فقط یبار دیگه میتونم رمزو بزنم
وقت زیادی ندارم
2002
✔️
ههه باورم نمیشه تاریخ تولد اونو گذاشته
سریع هرچی دلار و طلا توش بود رو برداشتم و توی یه ساک که تو کمد بود ریختم سریع از پله ها پایین اومدم که
اب حموم بسته شد
تهیونگ: یونجی من...
سریع از در خونه خارج شدم با تمام توانم دوییدم تا از اون خیابون خارج شم
یونجی: تاکسییی
ویو تهیونگ
نمیدونم چرا وقتی اون پیامکو دیدم بغضم گرفت من واقعا نمیخوام.. ات رو از دست بدم.. پشیمونم.. میخوام به یونجی بگم بره پی زندگیش
پس سریع از حموم خارج شدم
ولی یونجی تو خون نبود به طرف اتاق خواب رفتم که لباسمو بپوشم
که چیزی توجه منو جلب کرد
......
پایانش
پایانش برای ته شاد باشه یا ات؟
پرش به شرکت بعد از رفتن ات
یونجی: خیلی بد شد که دیدمون نه ؟
تهیونگ: ولش کن قشنگم بیا بریم وسایلاتو از خونه جمع کن میریم خونه من
یونجی: چشم
ویوتهیونگ
برام مهم نبود که ات الان توی خونس یا نه من میخوام یونجی پیش من باشه تو خونه من باشه
ویو یونجی
بالاخره نقشم گرفت
با کمک ته چمدون هارو گذاشتم توی ماشین توی مسیر بودیم که گوشیش زنگ خورد
نامجون: ته کجایی؟
ته: هیونگ من یه کار خیلی مهم برام پیش اومد مجبورم شدم برم ببخشید
نامجون: اخه پسررررر
ته: ببخشید دیگه هیونگ لطفا جای من امضا کن موقعه رفتن...
نامجون: باشه خدافظ
تهیونگ: رسیدیم بفرمایید
ته چمدونامو دستش گرفت و از پله ها بالا اورد در خونه رو باز کرد
ته: بفرمایید خانومم
یونجی: مرسی
وارد خونه شدم با خونه ساکت مواجه شدم فکر میکردم ات هستش واقعا چیدمان قشنگی داشت سلیقه ات عالی بود عکسای عروسیشون روی دیوار بود
تهیونگ به سمت عکسا رفت و اونا رو برداشت و کنار پله های جلوی در گذاشت
ته: قرار عکسای ما دیگه اونجا باشه
یونجی: بزار برم یه قهوه درست کنم
ته: تا تو قهوه بزاری میرم لباسمو عوض کنم..
ویو ته داشتم به سمت پله ها میرفتم که صدای پیامک گوشیم توجهمو جلب کرد
گوشیمو از جیبم در اوردم و نگاهی به پیام انداختم شماره ناشناس بود
شهروند گرامی اقای کیم تهیونگ فرزند کیم سئو
به شماره شناسه*****986
پرونده: 005
شاکی: مین ات
علت مراجعه به دادگاه خانواده: دادخواست طلاق
به دین وسیله اعلام میکنم
در هشتم ژانویه دادگاه شما اجرا میشود.
برای کسب اطلاعات بیستر به دادگاه خانواده سئول مراجه کنید
یا از طریق سایت
Court_200_Seoul
پیگیری کنید
(خدایی پیامکو کیف میکنین؟)
یونجی: عزیزم ـ. عزیزم به چی خیره شدی
تهیونگ: ات.. ات داد خواست طلاق داده (بغض اروم)
یونجی: خداروشکر همو چیزی شد که میخواستیم
تهیونگ: میرم دوش بگیرم..
یونجی: ولی قهوه ها چی میشن
تهیونگ:خودت بخور.. بزار یکم تنها باشم
ویو یونجی
ته به طرف پله ها رفت بعد از گذشت چند مین صدای اب از طرف حموم میومد.
الان وقتشه باید دنبال گاوصندوق بگردم
(پرش به 5مین بعد)
حدسم درست بود توی کمد اتاق خواب بود
الان باید بازش میکردم
رمزش چیه؟
1995
❌
2018
❌
وایسا تاریخ تولدمون نیست تاریخ اشناییمون نیست پس چیه؟
وایسا ات متولد چه سالیه!
2000
❌
2001
❌
فقط یبار دیگه میتونم رمزو بزنم
وقت زیادی ندارم
2002
✔️
ههه باورم نمیشه تاریخ تولد اونو گذاشته
سریع هرچی دلار و طلا توش بود رو برداشتم و توی یه ساک که تو کمد بود ریختم سریع از پله ها پایین اومدم که
اب حموم بسته شد
تهیونگ: یونجی من...
سریع از در خونه خارج شدم با تمام توانم دوییدم تا از اون خیابون خارج شم
یونجی: تاکسییی
ویو تهیونگ
نمیدونم چرا وقتی اون پیامکو دیدم بغضم گرفت من واقعا نمیخوام.. ات رو از دست بدم.. پشیمونم.. میخوام به یونجی بگم بره پی زندگیش
پس سریع از حموم خارج شدم
ولی یونجی تو خون نبود به طرف اتاق خواب رفتم که لباسمو بپوشم
که چیزی توجه منو جلب کرد
......
پایانش
پایانش برای ته شاد باشه یا ات؟
- ۳.۵k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط