پارت⁶
پارت⁶
ناشناس: کای داشت بیشتر از حد به
سوهو نزدیک شد در باز شد هانا ( خواهر
کای)و هوینا یونگ وو بودن ( همون ننه
کای) اومدن تو کای و سوهو رو دیدن
تعجب کردن .
یونگ وو: ما میریم بیرون
کای : نه وقت خوبی اومدید خدم
میخواستم صداتون کنم
یونگ وو: این پسره کیه؟
کای : به وقتش میفهمید.
یونگ وو: گفتم کیه~~؟
کای: تو کار من دخالتت نکن خدم میگم
کیه فهمیدی؟
ناشناس: یونگ وو نذاشت هوینا یه کلمه
هم حرف بزنه سریع دستشو گرفت و از
اتاق کای بردتش
هانا: ولی عجب چیزیه ها
کای : تو کیآدم میشی
هانا: وقتی آدمای داف تو اتاق تو صف نکشن
ناشناس : کای میخنده ( چه عجب)
هانا رف نزدیک سوهو شد
هانا: اسمت چیه؟
ناشناس: سوهو خدشو به نشنیدن زد.
کای دست هانا گرفت برد بیرون
هانا:آی ولم کن عشقتو ندزدیم بابا فق
میخواستم هوینا ناراحت نشه
کای: یچی بگم به کسی نمیگی؟
هانا : معلومه که آره .
کای: اون
هانا: باهاش تو رابطه ای؟
کای: نه اصن بفهمی کیه پشمات میریزه.
هانا: بگو به کسی نمیگم بگو دیهه
کای :فق داد نزنیا
هانا: باشه بگو دیه کف کردم
کای : اون پسر پادشاه شیطانه برای
جاسوسی اومده بود هی نا مچ شو گرفتش
هانا: عَهههه~~
کای: مثلا گفتم داد نزنا( خندید)
هانا: حالا کسی نفهمید که
کای: به کسینگومن به وقتش به همه
میگم
هانا: من منو دهن لقی
کای: حالا گفتم که بدونی
هانا: خوب شد باهاش تو رابطه نیستی
کای: چرا؟
هانا : همینجوری حالا اسمش چیه
کای: سِوهو
ناشناس: سوهو از اتاق داد میزنه
سوهو: سِوهو نه سوهو نه اَ داره نه ِ نه ُ
کای: حالا باشه
هیون بین: یونگ سو از سوهو خبری نشد .
یونگ سو: نه جدیدا خبری نشده
ولی جاسوسا میگن حتا یه زخمم رو
صورتش ندیدن حالش کاملا خوبه
کای ینفرو فرستاد گف
اگه گروگانارو پس ندی سوهو رو میکشه
هیون بین : خب الان میتونی بری
یونگ سو: من برم دیه
نایون : تو برو من با پدرت حرف دارم
نایون: لطفا سریع آزادش کن حق سوهو
نیس که تو این سن کم بمیره
هیون بین : این کارو میکنم ولی الان نه
نایون: خوبهه
ازت ممنونمم
هیون بین: 🙂🫂
ناشناس : هیون بین نایون میبوسه( عوح)
ناشناس: کای میره پیش سوهو
کای: دیگه اینجوری داد نزن!
سوهو: بتوچه
ناشناس: کای یقه ی سوهو رو میگره پرت میکنه رو تخت
دارک شد نه؟😂
ناشناس: کای داشت بیشتر از حد به
سوهو نزدیک شد در باز شد هانا ( خواهر
کای)و هوینا یونگ وو بودن ( همون ننه
کای) اومدن تو کای و سوهو رو دیدن
تعجب کردن .
یونگ وو: ما میریم بیرون
کای : نه وقت خوبی اومدید خدم
میخواستم صداتون کنم
یونگ وو: این پسره کیه؟
کای : به وقتش میفهمید.
یونگ وو: گفتم کیه~~؟
کای: تو کار من دخالتت نکن خدم میگم
کیه فهمیدی؟
ناشناس: یونگ وو نذاشت هوینا یه کلمه
هم حرف بزنه سریع دستشو گرفت و از
اتاق کای بردتش
هانا: ولی عجب چیزیه ها
کای : تو کیآدم میشی
هانا: وقتی آدمای داف تو اتاق تو صف نکشن
ناشناس : کای میخنده ( چه عجب)
هانا رف نزدیک سوهو شد
هانا: اسمت چیه؟
ناشناس: سوهو خدشو به نشنیدن زد.
کای دست هانا گرفت برد بیرون
هانا:آی ولم کن عشقتو ندزدیم بابا فق
میخواستم هوینا ناراحت نشه
کای: یچی بگم به کسی نمیگی؟
هانا : معلومه که آره .
کای: اون
هانا: باهاش تو رابطه ای؟
کای: نه اصن بفهمی کیه پشمات میریزه.
هانا: بگو به کسی نمیگم بگو دیهه
کای :فق داد نزنیا
هانا: باشه بگو دیه کف کردم
کای : اون پسر پادشاه شیطانه برای
جاسوسی اومده بود هی نا مچ شو گرفتش
هانا: عَهههه~~
کای: مثلا گفتم داد نزنا( خندید)
هانا: حالا کسی نفهمید که
کای: به کسینگومن به وقتش به همه
میگم
هانا: من منو دهن لقی
کای: حالا گفتم که بدونی
هانا: خوب شد باهاش تو رابطه نیستی
کای: چرا؟
هانا : همینجوری حالا اسمش چیه
کای: سِوهو
ناشناس: سوهو از اتاق داد میزنه
سوهو: سِوهو نه سوهو نه اَ داره نه ِ نه ُ
کای: حالا باشه
هیون بین: یونگ سو از سوهو خبری نشد .
یونگ سو: نه جدیدا خبری نشده
ولی جاسوسا میگن حتا یه زخمم رو
صورتش ندیدن حالش کاملا خوبه
کای ینفرو فرستاد گف
اگه گروگانارو پس ندی سوهو رو میکشه
هیون بین : خب الان میتونی بری
یونگ سو: من برم دیه
نایون : تو برو من با پدرت حرف دارم
نایون: لطفا سریع آزادش کن حق سوهو
نیس که تو این سن کم بمیره
هیون بین : این کارو میکنم ولی الان نه
نایون: خوبهه
ازت ممنونمم
هیون بین: 🙂🫂
ناشناس : هیون بین نایون میبوسه( عوح)
ناشناس: کای میره پیش سوهو
کای: دیگه اینجوری داد نزن!
سوهو: بتوچه
ناشناس: کای یقه ی سوهو رو میگره پرت میکنه رو تخت
دارک شد نه؟😂
۱.۸k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.