زن نیستم که مثل تو

زن نیستم که مثل تو
میوه های توی تُنگ مربا را
شیرین از اصالت درخت نگه دارم،
و گلهای جهان،
_مادر_ صدایم کنند!
.
زن نیستم که مثل تو
جای زخم هایم را پنهان کنم
لوله ی تفنگ را بگیرم به سمت "هیچکس"،
و برای بچه ها
قصه ای از صلح و آزادی بگویم
.
زن نیستم که مثل تو
که گاهی مثل تو
بشینم و شالگردن ببافم
ببافم،
یکی زیر _زیر بازی نمیکنم، مثل مردی که دوستش دارم!_
یکی رو _رو راستم توی عشق ، شکل کاری که عطر با مشام می کند،_
ببافم که سردش نشود
بعد تابزنم برای روز مبادا
دو دستی تحویل کمد بدهم،
و دو دستی مثل مجرم ها
همیشه طلبکار زیبایی ات باشند،
و چه می دانند
که رازی ست میان تو و کمد
میان کمد و تاریکی
و پیراهن گلدارِ تنهایی که دوست دارد
دشت را روی تن "تو" پرو کند!



#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۵)

بسوزدخانه ات ای عشق ، تو با دلها چه ها کردییکی را کرده ای چو...

من که ترک عشق کردم پس چرا دیوانه ام این چنین هرگز نبودم گویا...

چه‌قدر من دیدنَ‌ت را دوست دارم ؛در خوابدر غروبدر همیشه‌یِ هر...

تو بیایی همه ثانیه هاساعت هااز همین روزهمین لحظه همین دم !عی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط