بسوزدخانه ات ای عشق تو با دلها چه ها کردی

بسوزدخانه ات ای عشق ، تو با دلها چه ها کردی
یکی را کرده ای چون شمع ، یکی را با صفا کردی

چه عشاقی که در راهت شدن مجنون و دیوانه
چه جانها در رهت رفتن ، بلا در جان ما کردی

چرا ای عشق لا مذهب، چنین بیمار و غمگینم
چرا احساس و روحم را ، مثال بچه ها کردی

ازاول خوب و زیبایی ، و درمان میکنی غم را
تو ای احساس بی همتا ، چرا با من جفا کردی..
دیدگاه ها (۱)

من که ترک عشق کردم پس چرا دیوانه ام این چنین هرگز نبودم گویا...

صید زلف تو به آهو شدنش می ارزدمصر چشم تو به جادو شدنش می ارز...

زن نیستم که مثل تومیوه های توی تُنگ مربا راشیرین از اصالت در...

چه‌قدر من دیدنَ‌ت را دوست دارم ؛در خوابدر غروبدر همیشه‌یِ هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط