سرخوش از خاطرۀ وصل نگارم چه کنم
سرخوش از خاطرۀ وصل نگارم چه کنم
طاقتم نیست ولی در پیِ یارم چه کنم
فصلِ پاییزِ مرا دیدی و خندان شده ای
اگر از دوری تو اشک نبارم چه کنم
تو که لب باز كنی ، طعنه به گلها بزنی
بی تو ای نو گُلِ زیبایِ بهارم چه کنم
مستیِ چشم و لبت طعنه به جانم زده است
منِ بیچاره در این شهر خُمارم چه کنم
با نگاهی که دلم را ببری مست شوم
شده عشقت همۀ دار و ندارم چه کنم
برده ای باز مرا تا به لبِ دشتِ جنون
رفته از دل همۀ صبر و قرارم چه کنم
عاشقی راهِ درازی ست به خون خوردن ها
منِ دلخسته اگر دل نسپارم چه کنم 💜
طاقتم نیست ولی در پیِ یارم چه کنم
فصلِ پاییزِ مرا دیدی و خندان شده ای
اگر از دوری تو اشک نبارم چه کنم
تو که لب باز كنی ، طعنه به گلها بزنی
بی تو ای نو گُلِ زیبایِ بهارم چه کنم
مستیِ چشم و لبت طعنه به جانم زده است
منِ بیچاره در این شهر خُمارم چه کنم
با نگاهی که دلم را ببری مست شوم
شده عشقت همۀ دار و ندارم چه کنم
برده ای باز مرا تا به لبِ دشتِ جنون
رفته از دل همۀ صبر و قرارم چه کنم
عاشقی راهِ درازی ست به خون خوردن ها
منِ دلخسته اگر دل نسپارم چه کنم 💜
- ۳۱۴
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط