~love me right~
~love me right~
ep⇨9
♔هانا♔
گوشیم زینگ زنگ خورد.چشامو باز کردمو خواب إلود گوشیمو برداشتم ساعت 4 و نیم بود.در اتاقو باز کردمو به دور و ور نگاه کردم.
آروم از کنار در اتاقاشون رد شدم یهو صدای یکیشون در اومد*بکهیون تورو خدا خر خر نکنننننن.
عین چی ترسیدم.آب دهنمو قورت دادم رفتم سمت سرویس بهداشتی.چندتا ضربه به در زدم که کسی نباشه...اوفیش کسی نیس.دستمو گذاشتم رو دستگیره و درشو باز کردم,,,
از گشنگی داشتم تلف میشدم یه روز کلا رامن خوردم.
شیر آبو بستمو اومدم بیرون.رفتم تو اتاقم
خط چشم کشیدمو و یه رژ صورتی کمرنگ زدم.موهامو محکم بستمو یه شلوار جذب کشی مشکی و یه تاب جذب قرمز.
حرف هیوشین یادم اومد کلافه یه سوییشرت در اوردمو کردم تنم.ساعت 50 و4
دقیقه بود.در اتاقمو باز کردمو محکم کوبوندمش تا بسته شه,رفتم سمت اتاقیکه رو درش عکس دوتایی چانیول و بکهیون بود.
درشو باز کردم.پای بک رو شکم چانیول بود,,,اتفاق دیروز یادم اونجایی که بک افتاد روم.
وااای نههه باید مقاومت کنی کیم هانا.
اتاقشون جنگل به تمام معنا بود پر بالشا ریخته بود رو زمین حالم داشت بهم میخورد
چقد بهم ریخته بود.با دستم به در کوبیدم-بلنددددد شیدددددد آهاااااای وقتتتتتتت تمرینهههههه
چانو بک دوتاشون پریدن بالا و نگام کردن موهاشون بهم ریخته بود.
تا دو دیقه دیگه میاید پایین وگرنه کلتونو میکنم.بک خوابالود سرشو تکون داد
و دوباره دراز کشید
یه بالش برداشتمو کوبوندم تو کلشون
-سریع آماده شیددد
در اتاقو بستم,,,رفتم سمت یه در دیگه عکس یه دختر خارجی س..کشی بود.اونورشم عکس طبیعت.درو باز کردم برعکس اون یکی این یکی مرتب بود چندتا ضربه به در زدم
-بلند شیددد. پتو رو از سرش کشید پایین دی او با چشمای خوابالود نگام کرد:چ...چ..چیزی شده
-ساعت 5 زود بلند شید آماده شید
بغل دستیشو تکون داد.اونم بلند شد نگام کرد کای بود که موهاش کاملا بهم ریخته بود:هوممم
-بیدارش کن درو محکم کوبیدم.شیومین و چن از در اومدن بیرون و با لباسای خوابشون نگام میکردن-زود حاضر شید
سوهو ام اومد بیرون:معلم فک کنم ساعتتون خرابه.الان ساعت 5ه
-حافظه ی شما خرابه حرف دیروزمو فراموش کردید؟یالااااایییددددد بیدار شید
چانیول و بکهیون با ست ورزشی مشکی اومدن بیرون و رفتن پایین هردوتاشون گیج بودن و تلو تلو خوران رفتن پایین.
رفتم سمت یه در دیگه و بازش کردم
توش دوتا تخت بود
رفتم سمت تخت سرمه ایه دیدم لباس تنش نیس.جیغ کشیدم طفلکی از خواب پرید سهون بود
با بهت و دهن باز گفت:چیه چیشدهههه دستمو اوردم بالا و بدنش اشاره کردم
خواب آلود به خودش نگاه کرد اون جیغ بلندتری از من کشیدو سریع خودشو پوشوند
&چه خبرههههه
سهون با پتوعه و جیغ جیغ کنان از اتاق در رفت...
به اون یکی نگاه کردم...وااای لوهان بود موهای بلوندش بهم ریخته بود.چند دیقه خواب الود نگام کرد...بعد چشماش گرد شد&تو...تووو اینجا چیکار میکنییییی
چشامو بستم-هوووف
اخم کردم-ساعت 5ه نمیخوای بلندشی
&هه خل بودی الان روانی شدی برو بیرون حال ندارم
اعصابم خورد شد.
یه بالش از رو تخت سهون برداشتم.-این قانونه بلند شو وگرنه با همین کبودت میکنم
&دیگه شورشو در اوردی
-نه شورشو تازه انداختم هنوز جا نیوفتاده
&ببین من اصلا پسره لجبازی نیسم و مهربونم و خیلی کم عصبانی میشم و خیلیم خوش قیافه م
پوزخند زدم-این ویژگی ها داره موج میزنه مواظب باشم غرق نشم
دهنشو کج کرد&اگه عصبانی شم دیگه هیچی نمیفهمم
-ترسیدم بلند شو وقتمو نگیر
&د داری چرت میگی هنوز آفتاب نیومده بیرون
-و قصد منم تمرین تو گرگ و میشهههه
سوهو و دی او آماده اومدن جلو در.دی او:من متاسفم معلم لطفا دی او دستمو گرفتو میخاست ببرتم.دستشو پس زدم.
&نه کیونگسو تو چرا متاسفی
-هی لوس مامانی نمیخای بیای تمرین خوب نیا خوشحال میشم
با عصبانیت از کنارشون رد شدم...
#lovemeright
ep⇨9
♔هانا♔
گوشیم زینگ زنگ خورد.چشامو باز کردمو خواب إلود گوشیمو برداشتم ساعت 4 و نیم بود.در اتاقو باز کردمو به دور و ور نگاه کردم.
آروم از کنار در اتاقاشون رد شدم یهو صدای یکیشون در اومد*بکهیون تورو خدا خر خر نکنننننن.
عین چی ترسیدم.آب دهنمو قورت دادم رفتم سمت سرویس بهداشتی.چندتا ضربه به در زدم که کسی نباشه...اوفیش کسی نیس.دستمو گذاشتم رو دستگیره و درشو باز کردم,,,
از گشنگی داشتم تلف میشدم یه روز کلا رامن خوردم.
شیر آبو بستمو اومدم بیرون.رفتم تو اتاقم
خط چشم کشیدمو و یه رژ صورتی کمرنگ زدم.موهامو محکم بستمو یه شلوار جذب کشی مشکی و یه تاب جذب قرمز.
حرف هیوشین یادم اومد کلافه یه سوییشرت در اوردمو کردم تنم.ساعت 50 و4
دقیقه بود.در اتاقمو باز کردمو محکم کوبوندمش تا بسته شه,رفتم سمت اتاقیکه رو درش عکس دوتایی چانیول و بکهیون بود.
درشو باز کردم.پای بک رو شکم چانیول بود,,,اتفاق دیروز یادم اونجایی که بک افتاد روم.
وااای نههه باید مقاومت کنی کیم هانا.
اتاقشون جنگل به تمام معنا بود پر بالشا ریخته بود رو زمین حالم داشت بهم میخورد
چقد بهم ریخته بود.با دستم به در کوبیدم-بلنددددد شیدددددد آهاااااای وقتتتتتتت تمرینهههههه
چانو بک دوتاشون پریدن بالا و نگام کردن موهاشون بهم ریخته بود.
تا دو دیقه دیگه میاید پایین وگرنه کلتونو میکنم.بک خوابالود سرشو تکون داد
و دوباره دراز کشید
یه بالش برداشتمو کوبوندم تو کلشون
-سریع آماده شیددد
در اتاقو بستم,,,رفتم سمت یه در دیگه عکس یه دختر خارجی س..کشی بود.اونورشم عکس طبیعت.درو باز کردم برعکس اون یکی این یکی مرتب بود چندتا ضربه به در زدم
-بلند شیددد. پتو رو از سرش کشید پایین دی او با چشمای خوابالود نگام کرد:چ...چ..چیزی شده
-ساعت 5 زود بلند شید آماده شید
بغل دستیشو تکون داد.اونم بلند شد نگام کرد کای بود که موهاش کاملا بهم ریخته بود:هوممم
-بیدارش کن درو محکم کوبیدم.شیومین و چن از در اومدن بیرون و با لباسای خوابشون نگام میکردن-زود حاضر شید
سوهو ام اومد بیرون:معلم فک کنم ساعتتون خرابه.الان ساعت 5ه
-حافظه ی شما خرابه حرف دیروزمو فراموش کردید؟یالااااایییددددد بیدار شید
چانیول و بکهیون با ست ورزشی مشکی اومدن بیرون و رفتن پایین هردوتاشون گیج بودن و تلو تلو خوران رفتن پایین.
رفتم سمت یه در دیگه و بازش کردم
توش دوتا تخت بود
رفتم سمت تخت سرمه ایه دیدم لباس تنش نیس.جیغ کشیدم طفلکی از خواب پرید سهون بود
با بهت و دهن باز گفت:چیه چیشدهههه دستمو اوردم بالا و بدنش اشاره کردم
خواب آلود به خودش نگاه کرد اون جیغ بلندتری از من کشیدو سریع خودشو پوشوند
&چه خبرههههه
سهون با پتوعه و جیغ جیغ کنان از اتاق در رفت...
به اون یکی نگاه کردم...وااای لوهان بود موهای بلوندش بهم ریخته بود.چند دیقه خواب الود نگام کرد...بعد چشماش گرد شد&تو...تووو اینجا چیکار میکنییییی
چشامو بستم-هوووف
اخم کردم-ساعت 5ه نمیخوای بلندشی
&هه خل بودی الان روانی شدی برو بیرون حال ندارم
اعصابم خورد شد.
یه بالش از رو تخت سهون برداشتم.-این قانونه بلند شو وگرنه با همین کبودت میکنم
&دیگه شورشو در اوردی
-نه شورشو تازه انداختم هنوز جا نیوفتاده
&ببین من اصلا پسره لجبازی نیسم و مهربونم و خیلی کم عصبانی میشم و خیلیم خوش قیافه م
پوزخند زدم-این ویژگی ها داره موج میزنه مواظب باشم غرق نشم
دهنشو کج کرد&اگه عصبانی شم دیگه هیچی نمیفهمم
-ترسیدم بلند شو وقتمو نگیر
&د داری چرت میگی هنوز آفتاب نیومده بیرون
-و قصد منم تمرین تو گرگ و میشهههه
سوهو و دی او آماده اومدن جلو در.دی او:من متاسفم معلم لطفا دی او دستمو گرفتو میخاست ببرتم.دستشو پس زدم.
&نه کیونگسو تو چرا متاسفی
-هی لوس مامانی نمیخای بیای تمرین خوب نیا خوشحال میشم
با عصبانیت از کنارشون رد شدم...
#lovemeright
۵.۳k
۲۱ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.