دختران خشن و پسران مظلوم پارت ششم
#دختران_خشن_و_پسران_مظلوم #پارت_ششم
از زبون #وفا
رسیدیم خونه لباسامونو عوض کردیم و رو کاناپه نشستیم
-چقد پرو بودن اینا😠
ارزو:دلم میخواد بکشمشون
رویا:ولی دیدید لوهان چه طرفداریمونو کرد😍
ریحانه:من بالاخره کریس و میکشم😒
-لنگ درازای بیخاصیت چی فکر درمورد ما😠
رویا:والا درازای بیخاصیت😒
ارزو:احساس میکنم تب دارم😣
-کککرررروووووننننناااااا🙊😱
رویا:وواااا😐
ریحانه:برید بکپید بزارید منم بکپم فردا کلی کار داریم😒
که همونموقع صدای چرخوندن کلید توی در اومد اول فکر کردم دزده😱
ولی وقتی اومد تو اجی ارزو زدش اونم گفت
عسل:ااااخخخخ ذلیل شی ارزو بختت کور شه ارزو نابود شی ارزو به فاک بری ارزو😭
ارزو:چته چرا انقد نفرین میکنی؟؟😑
عسل:چون درد داشت😭
-سلام عسل خانم
ریحانه:خوبی عزیزم🤗
عسل:خوب بودم ولی ارزو داغونم کرد
-باشه بابا بریم بکپیم خوابم میاد😒
همگی رفتیم خوابیدین یه اتاقم عسل داشت بعدشم فهمیدیم اون قبلا تو کمپانی کار میکرده و هنوزم میکنه😒
فردا صبح....
دخترا بلند شید
ارزو:بزار بخوابیم😭
-تو بگیر بخواب اما اگه یوقت اخراج شدی من دیگه چیزی نمیگم😆
ریحانه:کاشکی این دیوارا دست و پا داشتن جای ما میرفتن
عسل:بلند شید لیسومان خیلی سخت گیره
رویا:باورم نمیشه که باید با اون پسرا سرو کله بزنم😭
عسل:منی که منیجرشونم و چی میگی؟؟
-خدا بده صبر
ارزو😂😂😂
بلند شدیم هممون کارامونو کردیم صبحونه خوریدم سه تا دوتا تو ماشینا نشستیم راه افتادیم سمت کمپانی بالاخره رسیدیم دقیقا همون موقع اون زبون درازا هم اومدن
شیومین:سلام😀
دخترا:سلام😒
پسرا:سلام😐
رفتیم داخل و شروع کردیم به کار رویا همش داشت حرص میخورد از دستشون چون کریس و سهون و چانیول حرکاتو درست نمیرفتن بنده خدا اجیم چه میاد به سرش...
ادامه دارد❤
از زبون #وفا
رسیدیم خونه لباسامونو عوض کردیم و رو کاناپه نشستیم
-چقد پرو بودن اینا😠
ارزو:دلم میخواد بکشمشون
رویا:ولی دیدید لوهان چه طرفداریمونو کرد😍
ریحانه:من بالاخره کریس و میکشم😒
-لنگ درازای بیخاصیت چی فکر درمورد ما😠
رویا:والا درازای بیخاصیت😒
ارزو:احساس میکنم تب دارم😣
-کککرررروووووننننناااااا🙊😱
رویا:وواااا😐
ریحانه:برید بکپید بزارید منم بکپم فردا کلی کار داریم😒
که همونموقع صدای چرخوندن کلید توی در اومد اول فکر کردم دزده😱
ولی وقتی اومد تو اجی ارزو زدش اونم گفت
عسل:ااااخخخخ ذلیل شی ارزو بختت کور شه ارزو نابود شی ارزو به فاک بری ارزو😭
ارزو:چته چرا انقد نفرین میکنی؟؟😑
عسل:چون درد داشت😭
-سلام عسل خانم
ریحانه:خوبی عزیزم🤗
عسل:خوب بودم ولی ارزو داغونم کرد
-باشه بابا بریم بکپیم خوابم میاد😒
همگی رفتیم خوابیدین یه اتاقم عسل داشت بعدشم فهمیدیم اون قبلا تو کمپانی کار میکرده و هنوزم میکنه😒
فردا صبح....
دخترا بلند شید
ارزو:بزار بخوابیم😭
-تو بگیر بخواب اما اگه یوقت اخراج شدی من دیگه چیزی نمیگم😆
ریحانه:کاشکی این دیوارا دست و پا داشتن جای ما میرفتن
عسل:بلند شید لیسومان خیلی سخت گیره
رویا:باورم نمیشه که باید با اون پسرا سرو کله بزنم😭
عسل:منی که منیجرشونم و چی میگی؟؟
-خدا بده صبر
ارزو😂😂😂
بلند شدیم هممون کارامونو کردیم صبحونه خوریدم سه تا دوتا تو ماشینا نشستیم راه افتادیم سمت کمپانی بالاخره رسیدیم دقیقا همون موقع اون زبون درازا هم اومدن
شیومین:سلام😀
دخترا:سلام😒
پسرا:سلام😐
رفتیم داخل و شروع کردیم به کار رویا همش داشت حرص میخورد از دستشون چون کریس و سهون و چانیول حرکاتو درست نمیرفتن بنده خدا اجیم چه میاد به سرش...
ادامه دارد❤
۸.۰k
۰۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.