دخترایخشنوپسرایمظلوم پارتچهارم

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم #پارت_چهارم
از زبون #ارزو


بالاخره وثت پرواز رسید توی فرودگاه که چقد رویا و ریحانه اوسکل بازی دراوردم وفا هم که قبل پرواز استرس داشت چون میترسه از بلندی😂سوار هواپیما شدیم و راه افتادیم سمت خونه رویا بغل دستیم بود اما مثل دفعه‌های قبل اروم بود و هدفونشو گذاشت درگوشش و خوابید همشون خوابیدن اما من نخوابیدم و به امیر و ارمین و سینا و سهیل فکر کردم اینکه چندبار اومده بودن خواستگاریمون اما ردشون کرده بودیم اونا هم مقل ما برادرن اما ما خواهریم❤️بالاخره بعد 5 ساعت پرواز کردن رسیدیم به کرهدخترا رو بیدار کردم پیاده شدیم از هواپیما چمدون ها رو تحویل گرفتیم و رفتیم تاکسی گرفتیم به سمت خونه‌ای که عمو حسین گرفته بود برامون راه افتادیم بالاخره رسیدیم که همون موقع عمو حسین زنگ زد😂

*مکالمه*
+سلام عموجون
-سلام عزیزم خوبی؟؟سالم رسیدید؟؟
+بله رسیدیم اگه نرسیده بودیم الان باهاتون حرف نمیزدم😂
-خوب زنگ زدم تا با خونه اشناتون کنم
+اخجون😍اما عجب خونه‌ای مثل قصر میمونه
-از در که میرید داخل با یه اتاق مبامان روبه رو میشید چندتا اتاق دیگه هم داره یه اتاق مخصوص طرح های تو داره یه اتاق مخصوص رقص رویا یه اتاق مخصوص ورزش رزمیتون با سلاح سرد و یه اتاق مخصوص ورزش هاتون با وسایلش یه استخرم داره مخصوص وفا❤️خوب امیدوارم خوش بگذره بهتون
+ممنون عمو
-خواهش عزیزم کاری نداری؟؟
+نه عمو جون خدافز
-خدافز عزیزم
*پایان مکالمه*

رفتیم تو اتاقامون ولو شدیم اااخخخییششش❤️
گرفتم خوابیدم تا برای فردا که قراره بریم کمپانی اماده باشم😌


ادامه دارد❤️
دیدگاه ها (۲)

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم #پارت_پنجماز زبون #ریحانهاز خواب ب...

#دختران_خشن_و_پسران_مظلوم #پارت_ششماز زبون #وفارسیدیم خونه ل...

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم #پارت_سوماز زبون #رویاانگار داشتم ...

#دخترای_خشن_و_پسرای مظلوم #پارت_دوماز زبون #ارزورویا:😭😭😭خیلی...

همیشگی من

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط