یونگی ویو(پارت اخر)
یونگی ویو(پارت اخر)
به خدمتکار ها گفتم که ا.ت خانم لین عمارت محسوب میشه رفتیم صبحونه خوردیم
جین: خوب کی من عمو میشم
ا.ت:هان (خجالتی)
جین:یاع یاع یاع خجالت نداره که
ا.ت: راستی جین میدونی لیا دوست داره
یونگی: جین هم لیا رو دوست دوست داره.
لیا: وااتتتتت
ا.ت:وات نداره
جین: امروز بریم بیرون
ا.ت: چه راحت صمیمی شدی بریم لب دریا
یونگی: موافقم
ا.ت: پس میریم لب دریا
یونگی: آره
جین: خب ساعت ۵ بریم لب دریا
ا.ت: اوکی
ا.ت ویو
بعد از صبحونه رفتم تو حیاط عمارت یکم گشتم که صدا اومد فضولیم گل رفتم دیدم جین داره لیا رو میبوسه عررر چقد باحال
زود رفتم داخل عمارت که نفهمن من دیدمشون
ا.ت: یونگی(داد)
یونگی: ها چته
ا.ت:لیا و جین داشتن همو بوس میکردن
یونگی: خوب
ا.ت: خوب که خوب خوشحال نشدی
یونگی: لازم خوشحال شم
ا.ت: تو با چی خوشحال میشی
یونگی: اگر تو منو بوس کنی من خوشحال میشم
لبمو گذاشتم رو لبش بعد از چند مین از هم جدا شدیم
جین: خب تا الان که حوصلمون سر نره بیاین فیلم ببینیم
ا.ت: باشه
نشستیم فیلم دیدیم بعدش ساعت ده دقیقه به پنج بود برای همین رفتیم آماده شدیم
رفتیم کنار دریا
یکه من و لیا شروع کردیم جین و یونگی رو خیس کردیم اونا هم مارو بعدش دیدم یونگی داره میاد سمتم منو گرفت بغل و انداخت تو آب
لیا: بچه ها بسه هوا داره سرد میشه
یونگی: خیس کردن من عاقبت خوبی نداره
ا.ت: پس درسته که میگن پیشی ها از آب خوششون نمیاد
همه: خنده
(پایاننننن)
به خدمتکار ها گفتم که ا.ت خانم لین عمارت محسوب میشه رفتیم صبحونه خوردیم
جین: خوب کی من عمو میشم
ا.ت:هان (خجالتی)
جین:یاع یاع یاع خجالت نداره که
ا.ت: راستی جین میدونی لیا دوست داره
یونگی: جین هم لیا رو دوست دوست داره.
لیا: وااتتتتت
ا.ت:وات نداره
جین: امروز بریم بیرون
ا.ت: چه راحت صمیمی شدی بریم لب دریا
یونگی: موافقم
ا.ت: پس میریم لب دریا
یونگی: آره
جین: خب ساعت ۵ بریم لب دریا
ا.ت: اوکی
ا.ت ویو
بعد از صبحونه رفتم تو حیاط عمارت یکم گشتم که صدا اومد فضولیم گل رفتم دیدم جین داره لیا رو میبوسه عررر چقد باحال
زود رفتم داخل عمارت که نفهمن من دیدمشون
ا.ت: یونگی(داد)
یونگی: ها چته
ا.ت:لیا و جین داشتن همو بوس میکردن
یونگی: خوب
ا.ت: خوب که خوب خوشحال نشدی
یونگی: لازم خوشحال شم
ا.ت: تو با چی خوشحال میشی
یونگی: اگر تو منو بوس کنی من خوشحال میشم
لبمو گذاشتم رو لبش بعد از چند مین از هم جدا شدیم
جین: خب تا الان که حوصلمون سر نره بیاین فیلم ببینیم
ا.ت: باشه
نشستیم فیلم دیدیم بعدش ساعت ده دقیقه به پنج بود برای همین رفتیم آماده شدیم
رفتیم کنار دریا
یکه من و لیا شروع کردیم جین و یونگی رو خیس کردیم اونا هم مارو بعدش دیدم یونگی داره میاد سمتم منو گرفت بغل و انداخت تو آب
لیا: بچه ها بسه هوا داره سرد میشه
یونگی: خیس کردن من عاقبت خوبی نداره
ا.ت: پس درسته که میگن پیشی ها از آب خوششون نمیاد
همه: خنده
(پایاننننن)
۶.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.