سناریوی
سناریوی ۱
قسمت پنچم
" واییییییییییی کیلیدام نیست بابا و مامان هم شب کارن چه کار کنممممممم
زانوهام رو حس نمیکردم یه دفه زانوزدم روی زمین و داشتم گریه میکردم
یه دفه یه صدای خنده شنیدم یه دفه او پسر باکوگو اومد تو و در حالی که داشت کیلید های منو روی یکی از انگشتاش تاب میداد و یه خنده شیطانی روی لبش بود گفت " دنبال این میگردی نفله
قبل از این که حرفی بزنم اومد خم شد و نگام کرد و ادامه داد " من خواست چند بار بهت بدمش ولی خودت نمی خواستی .......اینو تو همون مغازه دیدم از فرمت فهمید که مال همین مدرسه ای میخواستم بدم به وسایل کم شده تا اینکه خودت رو دیدم
بعد کیلیدا رو گذاشت تو دستش و دستش رو درز کرد سمت من
در حالی که اشکامو پاک میکردم و با قیافه اصبانیت نگاش می کردن کیلیدا رو ازش گرفتم و روم دو بر گردوندم و با کمال پرویی گفتم " م .... ممنون
بعد گفت" دستم رو بگیر و پاشو
منم زانو هام رو احساس نمی کردم
[از شدت ترس گم شودن کیلید ها]
مجبور بودم که دستش رو بگیرم با همون حالت دستش رو گرفتم و پاشدم
و دوباره گفتم" .....خیلی...م.....ممنون
و خودم رو تکوندم و رفتم بیرون قبل از این که برم یه نگاه به باکوگو کردم
[نویسنده : بلاخره نگفت (اون پسره) گفت باکوگو]
و گفتم " میشه این ........ بین خودمون...... بمونه ؟
و بر خلاف انتظارم سریع گفت " باش .......
ولی خود تنها میری ؟؟ حالت خوبه نفله
گفتم" آره کاملا [همون جوری با اصبانیت و قرور]
و رفتم پنج شیش قدم از کلاس دور نشوده بودم که پام لیز خور و خوردم زمین
ا/ت " آخخخخخخخخخ
باکوگو دوید بیرون که ببینه چی شده تا من رو دید گفت " چی شد دست پاه چلفتی خوبی 😮💨
گفتم " آره آره آخخ[ با هون لحن ]
خودم پاشدم که نگه دستم رو بگیر خب قورم اجازه نمیداد بیشتر از این اینجا باشم خواست بعد ازم پرسید " خونتو کجاست هااااا😒 ؟؟
نمیدونستم بگم یا نه ولی خب گفتم
ا/ت " ۲ تا کوچه جلوی مدرسه ولی....
باکوگو " ولی نداره خونه ما یه کوچه جلوی شماست با هم میریم نفله رو حرف من حرف نزنننن💢💢💢
من که از تعجب داشتم سکته میکردم با خودم گفتم این اونی نیست که تو مغازه بود من مطمئنم چرا بافتارش این طوری شده ؟ شاید چون اونجا گشنه بود این شکلی بود یا چون الان من حالم خوب نیست این طوریه نمیدونم واقعا کدومه
بعد از کمی فکر کردم قبول کردم
و با هم راه افتادیم
وقتی به در خروجی رسیدیم کارت های شناسایی مون رو به سرای دار نشون دادیم و از مدرسه خارج شودیم
و به راهمون ادامه دادیم دوتامون در طول راه ساکت بودیم
پنج و شیش دقیقه بعد
ا/ت " ممنون همین جا خونه ست میتونی بری ولی بازم ممنون (با هون لحن ولی یه زره مهربون)
باگوکو "خب ..... نفله رسیدی دیگه خیر پیش😏😤💢
بعد داشت میرفت که
ا/ت " باکوگو
باکوگو" چته نفله💢؟
قسمت پنچم
" واییییییییییی کیلیدام نیست بابا و مامان هم شب کارن چه کار کنممممممم
زانوهام رو حس نمیکردم یه دفه زانوزدم روی زمین و داشتم گریه میکردم
یه دفه یه صدای خنده شنیدم یه دفه او پسر باکوگو اومد تو و در حالی که داشت کیلید های منو روی یکی از انگشتاش تاب میداد و یه خنده شیطانی روی لبش بود گفت " دنبال این میگردی نفله
قبل از این که حرفی بزنم اومد خم شد و نگام کرد و ادامه داد " من خواست چند بار بهت بدمش ولی خودت نمی خواستی .......اینو تو همون مغازه دیدم از فرمت فهمید که مال همین مدرسه ای میخواستم بدم به وسایل کم شده تا اینکه خودت رو دیدم
بعد کیلیدا رو گذاشت تو دستش و دستش رو درز کرد سمت من
در حالی که اشکامو پاک میکردم و با قیافه اصبانیت نگاش می کردن کیلیدا رو ازش گرفتم و روم دو بر گردوندم و با کمال پرویی گفتم " م .... ممنون
بعد گفت" دستم رو بگیر و پاشو
منم زانو هام رو احساس نمی کردم
[از شدت ترس گم شودن کیلید ها]
مجبور بودم که دستش رو بگیرم با همون حالت دستش رو گرفتم و پاشدم
و دوباره گفتم" .....خیلی...م.....ممنون
و خودم رو تکوندم و رفتم بیرون قبل از این که برم یه نگاه به باکوگو کردم
[نویسنده : بلاخره نگفت (اون پسره) گفت باکوگو]
و گفتم " میشه این ........ بین خودمون...... بمونه ؟
و بر خلاف انتظارم سریع گفت " باش .......
ولی خود تنها میری ؟؟ حالت خوبه نفله
گفتم" آره کاملا [همون جوری با اصبانیت و قرور]
و رفتم پنج شیش قدم از کلاس دور نشوده بودم که پام لیز خور و خوردم زمین
ا/ت " آخخخخخخخخخ
باکوگو دوید بیرون که ببینه چی شده تا من رو دید گفت " چی شد دست پاه چلفتی خوبی 😮💨
گفتم " آره آره آخخ[ با هون لحن ]
خودم پاشدم که نگه دستم رو بگیر خب قورم اجازه نمیداد بیشتر از این اینجا باشم خواست بعد ازم پرسید " خونتو کجاست هااااا😒 ؟؟
نمیدونستم بگم یا نه ولی خب گفتم
ا/ت " ۲ تا کوچه جلوی مدرسه ولی....
باکوگو " ولی نداره خونه ما یه کوچه جلوی شماست با هم میریم نفله رو حرف من حرف نزنننن💢💢💢
من که از تعجب داشتم سکته میکردم با خودم گفتم این اونی نیست که تو مغازه بود من مطمئنم چرا بافتارش این طوری شده ؟ شاید چون اونجا گشنه بود این شکلی بود یا چون الان من حالم خوب نیست این طوریه نمیدونم واقعا کدومه
بعد از کمی فکر کردم قبول کردم
و با هم راه افتادیم
وقتی به در خروجی رسیدیم کارت های شناسایی مون رو به سرای دار نشون دادیم و از مدرسه خارج شودیم
و به راهمون ادامه دادیم دوتامون در طول راه ساکت بودیم
پنج و شیش دقیقه بعد
ا/ت " ممنون همین جا خونه ست میتونی بری ولی بازم ممنون (با هون لحن ولی یه زره مهربون)
باگوکو "خب ..... نفله رسیدی دیگه خیر پیش😏😤💢
بعد داشت میرفت که
ا/ت " باکوگو
باکوگو" چته نفله💢؟
- ۳.۳k
- ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط