پارت ۴۴
پارت ۴۴
#جویی
هه!! هر چی هم که بگم براش بازم اون حرف خودشو میزنه پس به خاطر همین بدون خداحافظی از اونجا رفتم ... عصبی بودم .. دلم میخواست مشروب بخورم ولی باید میرفتم کمپانی ! اگه بیشتر از این غیبت داشته باشم پس دی نیم اخراجم میکنه !!
سوار ماشین شدم و رسیدم به کمپانی !! توی راهرو تهیونگ رو دیدم .. متوجه حضور من نشد .. از دور که خیلی عصبی به نظر میومد و دستشو میبرد پشت سرش .. داشتم بهش نزدیک میشدم
#تهیونگ
توی افکار خودم غرق بودم که با صدای کفش جویی به خودم اومدم ..
جویی: ت..تهیونگ! چیزی شده ؟؟ ببینمت !
من: آ..آه جویی چیزی نیست یکمی کلافه بودم اومدم بیرون یه هوایی بخورم .. آها راستی !! خواهرت چه طور بود ؟ ر.. رفتی پیشش؟؟
جویی: اوهوم .. حالش خوب بود ولی بازم مقداری به خاطر دستش اذیت بود ..
من: بازم خداروشکر که اتفاق بدتر از این نیوفتاد واسش !!
جویی: اره.. درسته !! خب ..من دیگه برم به کارام برسم که روی هم ریخته !
رفت توی آسانسور و رفت طبقه خودش ! منم دیگه حاضر شدم رفتم توی اتاق کوکی
کوکی: اوه هیونگ تویی !
من: اوه .. چیکار میکردی ؟؟
کوکی: روی ملودی کار میکردم .. بهم نگاه میکرد ولی از ته نگاه هاش سردی ملوم بود .. فازم رو عوض کردم و جدی شدم ..
من: چرا دروغ گفتی ؟؟ کوکی: چی ؟ چی داری میگی هیونگ !!
من: چرا دروغ گفتی که جویی با پرواز بعدی میاد !؟؟
هول کرد و به هم ریخت ولی خودش رو جم و جور کرد با یه لحن سرد و لج دار گفت : خب !! قرار بود با پرواز بعدی بیاد !!
من: جونگ کوک !! باورنکردنی هستی !! بس کن دیگه !! جویی الان توی کمپانیه!!
کوکی: و..واقعا ؟؟ خب نمیدونستم حتما با پرواز من اومده !!
من: جونگ کوک ! چرا دروغ گفتی ؟ ... عصبی شد و اختیارش رو از دست داد
کوکی: تو برای چی میخوایی بدونی ؟؟ اصلا چیکاره شی؟؟!!
من: جونگ کوک منو عصبی نکن !!
کوکی: نمیخوام بهش نزدیک بشی !! م..من جویی رو دوست دارم
چی ؟؟!!!!! دوسش داره؟؟!! دیگه آمپر چسپوندم و یقه لباسش رو گرفتم و چسپوندمش به دیوار
من: ساکت شو !! ... این بار رو ندید میگیرم ازت !! ولی دفعه دوم دیگه اون هیونگی که میشناسی نیستم فهمیدی !! پس توی کار من دخالت نکن !!
دستامو زد کنار ... کوکی: وای خدا !! چرا انقدر جوش میزنی !؟ نکنه !! تو هم دوسش داری ؟؟!!
من: هر طوری دوست داری فکر کن !! اره دوسش دارم !
تا اینو گفتم اخماش رفت توی هم !! بهم نزدیک شد
کوکی: خب بیا رقابت کنیم !! ببینیم کی میبره !
ادامه پارت بعدی
#لایک_کامنت_یادتون_نره
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#جویی
هه!! هر چی هم که بگم براش بازم اون حرف خودشو میزنه پس به خاطر همین بدون خداحافظی از اونجا رفتم ... عصبی بودم .. دلم میخواست مشروب بخورم ولی باید میرفتم کمپانی ! اگه بیشتر از این غیبت داشته باشم پس دی نیم اخراجم میکنه !!
سوار ماشین شدم و رسیدم به کمپانی !! توی راهرو تهیونگ رو دیدم .. متوجه حضور من نشد .. از دور که خیلی عصبی به نظر میومد و دستشو میبرد پشت سرش .. داشتم بهش نزدیک میشدم
#تهیونگ
توی افکار خودم غرق بودم که با صدای کفش جویی به خودم اومدم ..
جویی: ت..تهیونگ! چیزی شده ؟؟ ببینمت !
من: آ..آه جویی چیزی نیست یکمی کلافه بودم اومدم بیرون یه هوایی بخورم .. آها راستی !! خواهرت چه طور بود ؟ ر.. رفتی پیشش؟؟
جویی: اوهوم .. حالش خوب بود ولی بازم مقداری به خاطر دستش اذیت بود ..
من: بازم خداروشکر که اتفاق بدتر از این نیوفتاد واسش !!
جویی: اره.. درسته !! خب ..من دیگه برم به کارام برسم که روی هم ریخته !
رفت توی آسانسور و رفت طبقه خودش ! منم دیگه حاضر شدم رفتم توی اتاق کوکی
کوکی: اوه هیونگ تویی !
من: اوه .. چیکار میکردی ؟؟
کوکی: روی ملودی کار میکردم .. بهم نگاه میکرد ولی از ته نگاه هاش سردی ملوم بود .. فازم رو عوض کردم و جدی شدم ..
من: چرا دروغ گفتی ؟؟ کوکی: چی ؟ چی داری میگی هیونگ !!
من: چرا دروغ گفتی که جویی با پرواز بعدی میاد !؟؟
هول کرد و به هم ریخت ولی خودش رو جم و جور کرد با یه لحن سرد و لج دار گفت : خب !! قرار بود با پرواز بعدی بیاد !!
من: جونگ کوک !! باورنکردنی هستی !! بس کن دیگه !! جویی الان توی کمپانیه!!
کوکی: و..واقعا ؟؟ خب نمیدونستم حتما با پرواز من اومده !!
من: جونگ کوک ! چرا دروغ گفتی ؟ ... عصبی شد و اختیارش رو از دست داد
کوکی: تو برای چی میخوایی بدونی ؟؟ اصلا چیکاره شی؟؟!!
من: جونگ کوک منو عصبی نکن !!
کوکی: نمیخوام بهش نزدیک بشی !! م..من جویی رو دوست دارم
چی ؟؟!!!!! دوسش داره؟؟!! دیگه آمپر چسپوندم و یقه لباسش رو گرفتم و چسپوندمش به دیوار
من: ساکت شو !! ... این بار رو ندید میگیرم ازت !! ولی دفعه دوم دیگه اون هیونگی که میشناسی نیستم فهمیدی !! پس توی کار من دخالت نکن !!
دستامو زد کنار ... کوکی: وای خدا !! چرا انقدر جوش میزنی !؟ نکنه !! تو هم دوسش داری ؟؟!!
من: هر طوری دوست داری فکر کن !! اره دوسش دارم !
تا اینو گفتم اخماش رفت توی هم !! بهم نزدیک شد
کوکی: خب بیا رقابت کنیم !! ببینیم کی میبره !
ادامه پارت بعدی
#لایک_کامنت_یادتون_نره
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۳۵.۳k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.