به نام دختری که برای پز دادن عشقش را به یک ماشین گران ق
به نام دختری که برای پز دادن، عشقش را به یک ماشینِ گران قیمت فروخت. به نام پسر که برای ارضای حس شهوتش، از هیچ کاری برای دستمالی کردن دریغ نمیکند. به سلامتیِ فاحشه ای که برای دو قِران پول و اسباب معیشت، تن فروشی میکند. به نام پیرمردی که دستش پینه بسته و شباهنگام، سرش در سطل زباله ست و سقفش، زمین شده است. به نام مادری که تکه غذاهای پسماند دیگران را برای کودک یتیمش میبرد. به سلامتیِ ایران که هرروز آمار فقرش، بیشتر از دیروز است. به سلامتی دختر چهارده ساله ای که باکره بودنش را از او گرفتند و مسببانش راحت خفتند. به نام آن مستی که تا دید دختری در سرما میلرزد، آغوشش را گرمای آن دختر نکرد؛ کتش را در آورد تا درد سرما بکشد اما دختر گرم بماند. به نامِ عزت، عفت، پاکی که رو به نزول است. به سلامتیِ آن رفتگری که شب تا صبح خیابان را جارو میزند تا شاید پلیدی ها از چهره ی شهر دور شوند اما هیچ که هیچ. به نام خزر که دادیم و رفت. به نام ایران که مهدِ وطن فروشی و ناموس فروشی شد برای چند زائرِ بی نشان. به نام دکتری که میتواند پول بگیرد اما تا دید پدرِ دخترک پول ندارد، هزینه ای برای جراحی اش نگرفت. به نام عشق که رفت تو شرت رفت تو جیب. رفت تو بنز رفت تو جیپ. "به نام حق که خوردنش؛ آنکه خورد جای حبس، رفت کُت تنش." به نام حق که تا بلند شود و سخن بگوید، با پشت دست به گوشش میزنند. به سلامتیِ رفیقی که بخاطر یک رابطه ی هوس بازی، قید تمام رفاقت هایش را زد. به سلامتی دل که هر که رسید، آن را شکست و خردش کرد...
- ۳.۱k
- ۲۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط