با من بگو که اینهمه احساس خواب نیست

با من بگو که اینهمه احساس ، خواب نیست
یا آب هم به پاکیِ ایــن عشقِ نــاب ، نیست

با من بگـــو که مثل تـو پیــــدا نمی شــــود
تکــرار کن که قلبِ زلالت ، سـراب نیست

باور نمی کنــــم که دگــــر ، همنشین مـــن
تنهائی و عـذاب و غـم و اضطراب ، نیست

تنهــا کسی کــه حال مـــرا درک می کنـــد
تنها تویی که حال تـو با من ، خراب نیست

اغــــراق نیست ، اینکه بگویــم عزیـز دل
گــــرمای دست های تــــو در آفتاب نیست

از لحظه ای که آمــده ای ، با وجــــود تـــو
فهمیـده ام که عشـــق ، فقط در کتاب نیست
دیدگاه ها (۳)

قسم به خوبی حالم...شبی که می آیی..قسم به شعر و ترانه....شب و...

کاش عشقت شده بودم " که دلت جایم بودبغل اسم تو در دفترت " امض...

.از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکندچَشمِ سوزانـم زِ دردت ...

قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشتنت به نت شعر و غزل بروی گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط