قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشت

قلم عاشق شد و دل را به دلت تار نوشت
نت به نت شعر و غزل بروی گیتار نوشت

مبتلایی که شده گوشه چشمانت اسیر
پیچش زلف تو را بر من تب دار نوشت

نشد آسوده خیالم ز خیالت شب و روز
فال حافظ زدم و خواجه تو را یار نوشت

زخمی است بال و پرم نیست امید پرواز
نام تو گوشه قلبم چه وفا دار نوشت

خسته جانی به برم مانده ز طوفان بلا
مهربان آمدی و بر تو گرفتار نوشت

عاشقی بودم و بی عشق عذابم دادند
پس شفا دست تو را بر من بیمار نوشت

تو بخند خنده به آن صورت ماهت زیباست
بکشم چهره ماهت چو که دلدار نوشت

تو به من شمع وجودی و منم سنگ صبور
مثل پروانه بگردم چو که پرگار نوشت
دیدگاه ها (۱)

.از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکندچَشمِ سوزانـم زِ دردت ...

با من بگو که اینهمه احساس ، خواب نیست یا آب هم به پاکیِ ایــ...

(یک نفر نیست بگوید که چرا گریانی؟)که چرا باز شدی در قفس ات ز...

تمامِ روز نشستم ، کنارِ خاطره هامگر به یادِ تو شویَم ، غبارِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط