دنیای عجیب پارت بیستم
و گفت:اینارو بزارید تو دهنتون،دو دقیقه بعد معلوم میشه سالمید یا نه. از اون سمتش که سفید نیست بزارید تو دهنتون. اونارو گذاشتیم تو دهنمون و بعد از دو دقیقه من دیدم واسه خودم روی قسمتی که سفیده یه خط سبز داره معلوم میشه. آیسان:خوب حالا بیام نگا کنم ببینم در چه حالید. آیسان اونارو نگاه کرد و گفت: همتون سالمید شانستونو خریدارم،خوب حالا وایسید براتون اسپری و ماسک مخصوص بیارم اینجا خیلی الودست. و برامون ماسک اورد ماسکارو زدیم و یه اسپری هم اورد و گفت:یجورایی میدونید این اسپری هم باعث میشه زامبیا نتونن بو رو تا حد زیادی از سمتتون حس کنن هم باعث میشه احتمال اینکه اگه با خونی چیزی اینجا برخورد کردید آلوده بشید پایین بیاد خوب حالا چشماتونو ببندید به همتون ازش بزنم. چشمامونو بستیم و آیسان از اسپری بهمون زد. روژان:آهای آیسان کجا موندی بیا دیگه رفتی دو دقیقه یه تست بگیری. آیسان:وایسا الان میام دیگه. آیسان رو به ما:راستی اگر سوال دارید باید کجا برید و چیکار کنید و اینا از اون اقا هه که اونجاست راهنمایی بگیرید من دیگه باید برم کلی کار هست. و با دست به یه پلیس که به ماشین پلیس تکیه داده بود و داشت یچیزی مینوشت اشاره کرد و رفت اونور سراغ کار خودش. رفتیم به سمت اون اقا هه انگار جوون و تازه کار بود ۲۵ اینا میخورد باشه. ارسلان:ببخشید اقا... اقاهه سرشو اورد بالا و گفت(از این به بعد اقاهه رو مینویسم صالحی فامیلیش صالحی عه) : بله بفرمایید. ارسلان:ببخشید ما از مسافرای اون قطار تهران مشهد هستیم نمیدونیم باید چیکار کنیم و کجا بریم بهمون گفتن بیایم ازتون راهنمایی بگیریم. صالحی:خوب ازتون تست زامبی گرفتن دیگه نه؟ ارسلان:بله تست دادیم آلوده نیستیم هیچکدوم. صالحی:تو کرج یا اطراف اشنا دارید؟ ارسلان:نه کسیو نداریم همه اشناهامون تهرانن. صالحی:با این وضع تهران که نمیشه برگردید اونجا یه ساختمون هست مخصوص کسایی که این اطراف جایی رو نمیشه بمونن توی کرج باید وایستید کار تیم تموم شه تا بتونیم برسونیمتون اونجا وقتی دیدید همه دارن جمع میکنن برن بیاید همینجا پیش خودم. ارسلان: آهان ممنون چشم. یه تایمی گذشت و مام تو این مدت نشستیم تو کلبه یا یکم تو اون اطراف گشتیم البته جنازه و خون گشتن نداره ولی خوب حوصلمون سر میرفت. وقتی همه داشتن میرفتن و جنازه ها جمع شده بود رفتیم پیش صالحی. ارسلان:ببخشید خوب الان ما باید چیکار کنیم؟ صالحی:یه آمبولانس هست که خالیه باید تو اون بشینید دنبالم بیاید. صالحی سمت یه امبولانس رفت و به رانندش گفت:جعفری اینارو ببر اون خونه که واسه کسایی عه که جا ندارن برن تو کرج. جعفری:حله.
-
بعدسال ها پارت😃
-
بعدسال ها پارت😃
۶۳.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.