از شوق تماشای شب چشم تو سرشار

از شوق تماشای شب چشم تو سرشار
آیینه بدست آمده ام بر سر بازار

هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست

یاد آوری خاطره بوسه دیدار

روزی که شکست آینه با گریه چه می گفت
دیوار به آیینه وآیینه به دیوار

کشتم دل خود را که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادار

چون رود که مجبور به پیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم و آزاد و گرفتار

ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار

تا لحظه بوسیدن او فاصله ای نیست
ای مرگ، به قدر نفسی دست نگه دار
دیدگاه ها (۳)

ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﺪ، ﺩﻟﺖ ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ ، ﺑﯿﺮﺣﻤﯽﻓﻘﻂ ﮔــﺎﻫﯽ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ،...

قلب نیست لعنتی !!! چیزی است در دلم آویخته به بندیتاب می‌ خور...

میروم گل میخرم، باید بفهمد عاشقمگل برایش میبرم، باید بفهمد ع...

مرا عمری به دنبالت کشاندیسرانجامم به خاکستر نشاندیربودی دفتر...

ی درخواستی داشتموقتی عضو نهمی، سونگمین هم روت کراشهاینجوری ب...

برای جشن ترشی خبرم کرد جیمین خبیثانه گفت : منو خبر نمیکنه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط