برای جشن ترشی خبرم کرد

برای جشن ترشی خبرم کرد
جیمین خبیثانه گفت : منو خبر نمیکنه
میون‌شی آروم خندید سپس زیر لب ای گفت :  مگه میشه نکنه شما تنها داماد اونا هستی
جیمین همراه دخترک جوان در ماشین ریز خندیدن .. شاید این لحظه بود که هر دو ناراحتی های خودشان را فراموش کرده بودن ...
.....

در آن راه رو ساکت ای بود سکوت بود آرامش تنها صدا نفس های دخترک و کشیدن دود سیگار بود .. که به گوش میخورد .. به دیوار تکیه داد‌ و گنگ عمیق به زمین خیره شد .. صدا کفش هایش به گوش اش خورد .. دیدش را بلند کرد .. تهیونگ جلویش ایستاد مثل خودش به دیوار تکیه داد ، گنگ گفت : ببینم سیگار میکشی
مین جی غمگین نگاهش کرد سپس با پوزخند حاصل از ناراحتی گفت : شما ها منو مجبور میکنید ..
تهیونگ: به منم میدی
مین جی پاکت سیگار را سمتش انداخت و تهیونگ گرفت .. لای لب هایش گذاشت سپس با نگاه سنگین خودش روی دخترک سیگارش را روشن کرد . ولی نگاه آن زن شکست خورده روی کاشی های سفید مانند بود .. تهیونگ گامی از سیگارش کشید سپس آن دود مشکی سیگار از ریه هایش به بیرون و بلندی سقف رها شد گنگ گفت  : چرا اینقدر لباس کوتاه میپوشی
مین جی ابرو بالا انداخت : یعنی میکس روم غیرتی شدی ؟ تو .. تویی که دست روم بلند کردی ؟
مین جی ناگهانی گفت و با نگاه متعجب از تهیونگ دیده شد : مین جی ؟ دیگه نبینم لباس کوتاه بپوشی؟ اوکی شد
با لحن تمسخرآمیز ای گفت و نگاهش کرد مین جی گنگ سیگارش را درون سطل اشغال انداخت و نفسی کشید کلافه روبه تهیونگ کرد : گوش کن تهیونگ... نه من ترو دوست دارم نه تو .. .مگه نه .. هیچ عشقی بین منو تو نیست پس لطفاً جوری خودتو نشون نده که مثلاً روم غیرتی شدی
دست برد تو جیب شلوارم سپس با گام های سریع می‌رفت ولی آرنجش توسط تهیونگ به شدت محکم گرفته شد .. دخترک عصبی مانند چشم بهش دوخت و تند گفت. : دست کثیفتو بهم نزن
تهیونگ با چشم های خسته اش نگاهش کرد و آروم گفت : کثیف ؟ .. از نظرتـ..
مین جی.  : آره از نظرم دستات کثیف هستند .. میفهمی .. ازت بدم میاد تو آدم خیلی خیلی بدی هستی اگه یک فرست کشتن آدم رو داشتم .. ترو می‌کشتم تا دنیا از هم...سکوت کرد و پلک زد سخت آب دهنش را قورت داد : تا دنیا از همچین آدم پستی راحت بشه .. ازت بدم میاد ..
نگاه نفرت اش را از او گرفت سپس با گام های صدا دار ازش دور شد و تهیونگ با نگاه غمگین اش به رفتن دخترک نگاه میکرد .. شاید این سخنان بسیار سنگین بودن بسیار ...

.. ...

دیدگاه ها (۷۵)

پیراهن کوتاه و خاکستری مانند را همراه شلوار چسپک پوشید و موه...

مین جی عصبی نگاه از یوبین گرفت و گنگ گفت : ازش حرف نزنیم یوب...

میون‌شی تند با چهره خجالت زده اش به جیمین زل زد ولی سکوت کرد...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۴۰تهیونگ دندان هایش روی هم ساییده ش...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۳۰مین جی اشک هایش را آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط