کوچک که بودم مادرم شکلات ها را طبقه اول کابینت گذاشته بود که دستم ...
.
کوچک که بودم مادرم شکلات ها را طبقه اول کابینت گذاشته بود که دستم به آنها نرسد
کم کم که دستم به شکلات ها رسید ، مادرم جایشان را عوض کرد و گذاشت طبقه دوم کابینت
یک روز چهارپایه را گذاشتم و رفتم بالای آن
دید دستم میرسد، از فردا مادرم شکلات هارا گذاشت بالای یخچال.
چند روز بعد که کسی خانه نبود چهارپایه را گذاشتم و اول رفتم روی کابینت و بعد دستم راردراز کردم که یکدفعه پرت شدم وسط آشپزخانه
دکتر گفت پایم از چند جا شکسته و ممکن است چند سالی موقع راه رفتن لنگ بزنم .
خانه که آمدیم مادرم گریه کرد و رفت شکلات هارا داخل ظرفی ریخت و گذاشت جلوی من
اما من دیگه از شکلات بدم میومد ...
خواستم بگم اگه الان نگی دوسم داری
فردا هم دیره
اونقدر دیر که از هرچی " دوست داشتن "
بدم میاد .
_مریم حق پرست
کوچک که بودم مادرم شکلات ها را طبقه اول کابینت گذاشته بود که دستم به آنها نرسد
کم کم که دستم به شکلات ها رسید ، مادرم جایشان را عوض کرد و گذاشت طبقه دوم کابینت
یک روز چهارپایه را گذاشتم و رفتم بالای آن
دید دستم میرسد، از فردا مادرم شکلات هارا گذاشت بالای یخچال.
چند روز بعد که کسی خانه نبود چهارپایه را گذاشتم و اول رفتم روی کابینت و بعد دستم راردراز کردم که یکدفعه پرت شدم وسط آشپزخانه
دکتر گفت پایم از چند جا شکسته و ممکن است چند سالی موقع راه رفتن لنگ بزنم .
خانه که آمدیم مادرم گریه کرد و رفت شکلات هارا داخل ظرفی ریخت و گذاشت جلوی من
اما من دیگه از شکلات بدم میومد ...
خواستم بگم اگه الان نگی دوسم داری
فردا هم دیره
اونقدر دیر که از هرچی " دوست داشتن "
بدم میاد .
_مریم حق پرست
- ۵۸۳
- ۱۸ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط