چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره 
رنگ چشماش آبی بود 
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره...داغ داغ 
وقتی موهای طلاییش رو شونه میکرد دوست داشتم دستمو زیر موهاش بگیرم 
تا مبادادیه تار مو از سرش کم بشه 
دوستش داشتم 
لباش همیشه سرخ بود 
مثل گل سرخ حیاط.مثل یه غنچه 
وقتی میخندید و دندونای سفیدش بیرون میزد اونقدر معصوم و دوست داشتنی میشد که اشک تو چشمام جمع میشد 
دوست داشت فقط بهش نگاه کنم
دیدگاه ها (۱)

روزگارا:تو اگر سخت به من میگیری،با خبر باش که پژمردن من آسان...

من مـــانده ام برای تو …تو رفته ای بــرای دیگری …..تو به تک ...

این روزها جای خالی “تــــــو” را با عروسکی پر می کنمهمانند ت...

در آینه مردی دارد بغض می کندبیایید بغلش کنیدپشتش را بمالیدبه...

P7🍯یک ماه بعد//writer: در خونه باز شد و جیمین با چشمای که به...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط