پارت ۸۷

♡ سانگ یه چیزی میپرسم راستش و بگو
& بپرسین
♡ تو ذهن منو میخونی
& نه
♡ پس از کجا فهمیدی یه چیزی تو سرم هست
& اون برق شرارت توی چشماتون و ندیدن که بفهمین چقدر سادس فهمیدنش
دهن کجی به سانگ کردم و به فکر های شومم رسیدم
- سلام با من کاری داشتید ( سرد )
♡ سلام هانا هستم از ..
عاقلانه نیست هنوز لو بدم مال کجام
♡ من میخوام شما استاد من باشید
- برای چی ؟
♡ شمشیرزنی
- متاسفم دیگه آموزش نمیدم
کمی اخم میکنم
♡ ولی من میخوام تحت نظر شما یاد بگیرم
& بانوی من
- هرچقدرم کله شق بازی در بیاری من آموزشت نمیدم
و رفت
♡ صبر کن باید باهات خصوصی حرف بزنم
- من دیگه با شما حرفی ندارم
وقتشه از فن آخر استفاده کنم
♡ حیف پس باید برگردم کره به دا اشم بگم کسی که معرفی کرده هیچی بلد نیست سانگ بریم
- صبر کن ببینم اسمت چیه ؟
♡ پارک هانا هستم شاهدخت کره و خواهر امپراطور
ویو یونگی
امکان نداره یعنی خواهر جیمین من الان روبه روم وایستاده
♡ حالتون خوبه ؟
ویو هانا
نکنه زیاده رویی کردم ؟ جیمینا منو میکشهههه